کلمه جو
صفحه اصلی

mucky


معنی : کثیف، کود دار
معانی دیگر : سرگین مانند، پشگل مانند

انگلیسی به فارسی

کود دار، کثیف


انگلیسی به انگلیسی

• of muck; dirty; muddy
something that is mucky is very dirty; an informal word.
a mucky book or film describes or shows a lot of sex; used showing disapproval.

مترادف و متضاد

کثیف (صفت)
nasty, mussy, dirty, bedraggled, filthy, messy, squalid, smeary, sloppy, grubby, impure, scabious, lousy, sordid, grimy, wild and woolly, mucky, soapless, smoochy

کود دار (صفت)
mucky

جملات نمونه

1. Get your mucky feet off that chair!
[ترجمه ترگمان]پاهات رو از روی اون صندلی بردار
[ترجمه گوگل]پاهای خود را از آن صندلی بردارید!

2. Don't come in here with those mucky boots on.
[ترجمه ترگمان]با اون چکمه های لعنتی نیا اینجا
[ترجمه گوگل]در اینجا با آن چکمه های شگفت انگیز در اینجا آمده ام

3. Your hands are all mucky.
[ترجمه ترگمان] دستای تو کاملا واضح ان
[ترجمه گوگل]دست ها همه شما را ناراحت می کنند

4. Victoria's mucky bib came off her flower-sprigged Viyella dress and the chocolate pudding was sponged from her face.
[ترجمه ترگمان]پیش بند تمیز ویکتوریا از روی گل flower گل رزی بیرون آمد و پودینگ شکلاتی با اسفنج از صورتش سرازیر شد
[ترجمه گوگل]لباس مجلسی مچاله ویکتوریا لباس Viyella گل گلدان خود را از دست داد و پودینگ شکلات از چهره اش شکسته شد

5. My hands are all mucky.
[ترجمه ترگمان] دستای من کاملا واضح ان
[ترجمه گوگل]دست هایم همه را می شکند

6. Is it something in the mucky habitat?
[ترجمه ترگمان]یه چیزی تو محل مسکن mucky هست؟
[ترجمه گوگل]آیا این چیزی است که در زیستگاه شگفت انگیز است؟

7. But the water was mucky, floating with cigarette cartons and plastic mugs and rainbow streaks of oil.
[ترجمه ترگمان]اما آب تمیز بود، و جعبه های سیگار و فنجان پلاستیکی و streaks رنگین کمانی بر روی آن شناور بودند
[ترجمه گوگل]اما آب درهم ریخت و با کارتن های سیگار و فنجان های پلاستیکی و رگه های رنگین کمان روغن شناور بود

8. Due to the mucky soil's high natural moisture content, large compressibility, low strength and other areal discrepancies, the risk of foundation excavation is high.
[ترجمه ترگمان]به خاطر مقدار رطوبت بالای خاک، تراکم زیاد، مقاومت کم و دیگر اختلافات areal، خطر حفاری پایه بالا است
[ترجمه گوگل]با توجه به رطوبت طبیعی طبیعی خاک، فشردگی، قدرت کم و سایر اختلاف های طبیعی، خطر حفاری بنا بالا است

9. A mucky four per cent have even used a dish cloth to clean pet bowls and then continued to use it for washing up.
[ترجمه ترگمان]چهار درصد از آن ها حتی از یک سفره غذا برای تمیز کردن ظروف خانگی استفاده کرده اند و سپس به استفاده از آن برای شستشو ادامه می دهند
[ترجمه گوگل]چهار درصد مرغ حتی از پارچه های ظرف برای تمیز کردن کاسه های خانگی استفاده می کنند و سپس برای تمیز کردن از آن استفاده می کنند

10. And the chair is becoming quite mucky and damp.
[ترجمه ترگمان]و صندلی کاملا کثیف و مرطوب شده
[ترجمه گوگل]و صندلی کاملا شکننده و مرطوب است

11. A nearby silica sand producer spits mucky water onto the parched land.
[ترجمه ترگمان]یک تولیدکننده شن و ماسه در همان نزدیکی آب تمیز را به روی زمین سوخته تف می کند
[ترجمه گوگل]تولید کننده شن و ماسه سیلیس در نزدیکی آب ریز را بر روی زمین خشک شده ریخت

12. Don't walk all over my clean floor in your mucky boots.
[ترجمه ترگمان]با چکمه های mucky از روی زمین تمیز من عبور نکن
[ترجمه گوگل]در کلاه خالی من در چکمه های شگفت انگیز من راه نروید

13. Don't wear your best shoes -- you'll only get them all mucky.
[ترجمه ترگمان]بهترین کفش هات رو نمی پوشم - فقط اونا رو از خودت دور کن
[ترجمه گوگل]بهترین کفش های خود را نمی پوشید - فقط آنها را می گیرید

پیشنهاد کاربران

Dirty, filthy


کلمات دیگر: