کلمه جو
صفحه اصلی

boyish


معنی : جوان، پسر مانند
معانی دیگر : پسر ماب، نوجوان مانند، پسرانه

انگلیسی به فارسی

پسرمانند


پسرانه، جوان، پسر مانند


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: boyishly (adv.), boyishness (n.)
• : تعریف: characteristic of a boy.
متضاد: womanly

- boyish behavior
[ترجمه ترگمان] رفتار پسرانه
[ترجمه گوگل] رفتار پسرانه

• like a boy; for a boy; childish
if you say that someone is boyish, you mean that you think they are like a boy in their appearance or behaviour.

مترادف و متضاد

جوان (صفت)
adolescent, young, youthful, boyish

پسر مانند (صفت)
boyish

youthful


Synonyms: adolescent, boylike, childish, immature, innocent, juvenile, puerile, young


Antonyms: adult, mature


جملات نمونه

1. kennedy's boyish looks
قیافه ی پسرسان کندی

2. He / She has boyish good looks.
[ترجمه ترگمان]او یک ظاهر خوب پسرانه دارد
[ترجمه گوگل]او / او به نظر می رسد پسرانه خوب است

3. At 4 she still had a trim boyish figure .
[ترجمه ترگمان]در ساعت ۴ هنوز هیکل پسرانه خوبی داشت
[ترجمه گوگل]در 4 سالگی او هنوز یک شخصیت تناسب اندام پسرانه داشت

4. His boyish good looks made him popular with girls.
[ترجمه ترگمان]قیافه بشاش و پسرانه او او را با دختران محبوب کرده بود
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد پسر خوب او را با دختران محبوب ساخته است

5. She had her hair cut in a boyish style.
[ترجمه ترگمان]موهایش را با سبک پسرانه عوض کرده بود
[ترجمه گوگل]او موهای خود را به سبک پسرانه بریده بود

6. We were charmed by his boyish manner.
[ترجمه ترگمان]رفتار پسرانه او را مجذوب کرده بودیم
[ترجمه گوگل]ما با شیوه ی پسرانه او جذاب بودیم

7. She found his boyish good looks very attractive.
[ترجمه ترگمان]او دست پسرانه و پسرانه او را بسیار جذاب یافته بود
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسد پسر بچه خود را بسیار جذاب است

8. Even as an old man he retained his boyish charm.
[ترجمه ترگمان]حتی به عنوان یک پیرمرد، جذابیت کودکانه خود را حفظ کرده بود
[ترجمه گوگل]حتی به عنوان یک پیرمرد او جذابیت پسرانه خود را حفظ کرد

9. He was beguilingly boyish and attractive.
[ترجمه ترگمان]او خیلی پسرانه و جذاب بود
[ترجمه گوگل]او خیال پسرانه و جذاب بود

10. His face had lost its boyish roundness.
[ترجمه ترگمان]چهره اش گونه کودکانه اش را از دست داده بود
[ترجمه گوگل]چهره او دوران کودکی خود را از دست داده بود

11. He loves to learn, and has a boyish enthusiasm for life.
[ترجمه ترگمان]او دوست دارد یاد بگیرد، و شور و شوق جوانی برای زندگی دارد
[ترجمه گوگل]او دوست دارد یاد بگیرد، و شور و شوق پسرانه برای زندگی است

12. His boyish good looks made him a favourite with the ladies.
[ترجمه ترگمان]نگاه boyish او را به خانم ها جلب کرده بود
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد او پسرانه دوست داشتنی او را با خانم ها ساخته شده است

13. She had her long hair cut into a boyish crop.
[ترجمه ترگمان]موهای بلندش را به صورت یک موی پسرانه درآورده بود
[ترجمه گوگل]او موهای بلند خود را به محصول پسرانه بریده بود

14. Still very boyish, smooth and neat; no imbalance yet, he caught a wonderful perfection.
[ترجمه ترگمان]هنوز خیلی پسرانه و پاکیزه و مرتب بود؛ هنوز عدم تعادل در او دیده می شد
[ترجمه گوگل]هنوز هم بسیار پسرانه، صاف و شسته و رفته است؛ هنوز عدم تعادل وجود دارد، او کمال عالی را گرفت

15. The once boyish, bubbly children's presenter admitted his addiction live on television in front of 5 million viewers.
[ترجمه ترگمان]این مجری پسری که زمانی پسرانه بود، اعتراف کرد که اعتیاد او در تلویزیون در برابر ۵ میلیون بیننده زنده است
[ترجمه گوگل]یک برنامه نویس کودکانه ای که در کودکی به سر می برد، اعتیادش را در مقابل 5 میلیون تماشاگر تلویزیونی زندگی می کرد

Kennedy's boyish looks

قیافه‌ی پسرمانند کندی


پیشنهاد کاربران

بچگانه
مثلا: اسم بچگانه boyish name


کلمات دیگر: