شاهانه، بطور شاهوار
regally
شاهانه، بطور شاهوار
انگلیسی به فارسی
به طور منظم
انگلیسی به انگلیسی
• royally, in a manner befitting a king, majestically
جملات نمونه
1. He inclined his head regally.
[ترجمه ترگمان]سرش را شاهانه تکان داد
[ترجمه گوگل]او سرش را به طور منظم تسلیم کرد
[ترجمه گوگل]او سرش را به طور منظم تسلیم کرد
2. Bianca walked regally across the hall and ascended the marble staircase.
[ترجمه ترگمان]بیانکا به طرف سرسرا رفت و از پلکان مرمری بالا رفت
[ترجمه گوگل]Bianca به طور منظم در سراسر سالن راه می رفت و صعود از راه پله سنگ مرمر
[ترجمه گوگل]Bianca به طور منظم در سراسر سالن راه می رفت و صعود از راه پله سنگ مرمر
3. When Leslie spoke, the words rolling out so regally, you knew she was a proper queen.
[ترجمه ترگمان]وقتی لزلی شروع به صحبت کرد کلمات خیلی شاهانه بیرون می امدند، شما می دانستید که او ملکه خوبی است
[ترجمه گوگل]وقتی لسلی صحبت کرد، کلمات ناقص به طرز قانونی، شما می دانستید که او یک ملکه مناسب است
[ترجمه گوگل]وقتی لسلی صحبت کرد، کلمات ناقص به طرز قانونی، شما می دانستید که او یک ملکه مناسب است
4. The mother was regally stout in black the daughters fat and plain.
[ترجمه ترگمان]مادر خیلی تنومند بود و دختران چاق و چاق بودند
[ترجمه گوگل]مادر سیاه و سفید بود که دختران چربی و دشت داشتند
[ترجمه گوگل]مادر سیاه و سفید بود که دختران چربی و دشت داشتند
5. Hepburn acts regally in "Roman Holiday" in 195
[ترجمه ترگمان]Hepburn Hepburn در سال ۱۹۵ در \"تعطیلات روم\" به نمایش درآمد
[ترجمه گوگل]هپبورن در 'تعطیلات رومی' در سال 195 به طور منظم عمل می کند
[ترجمه گوگل]هپبورن در 'تعطیلات رومی' در سال 195 به طور منظم عمل می کند
6. And in these days, of course, we live regally, practically doing nothing.
[ترجمه ترگمان]و در این روزها ما شاهانه زندگی می کنیم، عملا هیچ کاری نمی کنیم
[ترجمه گوگل]و در این روزها، البته، ما به طور منظم زندگی می کنیم، عملا هیچ کاری انجام نمی دهیم
[ترجمه گوگل]و در این روزها، البته، ما به طور منظم زندگی می کنیم، عملا هیچ کاری انجام نمی دهیم
7. As mayor of the Munchkin city, in the county of the land of Oz, I welcome you most regally .
[ترجمه ترگمان]به عنوان شهردار of ها در ناحیه سرزمین of از شما most می کنم
[ترجمه گوگل]به عنوان شهردار شهر Munchkin، در شهرستان سرزمین اوز، من از شما صمیمانه از شما استقبال می کنم
[ترجمه گوگل]به عنوان شهردار شهر Munchkin، در شهرستان سرزمین اوز، من از شما صمیمانه از شما استقبال می کنم
8. In port, its distinctive red funnel and black hull regally announce its presence.
[ترجمه ترگمان]در بندر قیف سرخ مخصوص آن و بدنه سیاه شاهانه حضورش را اعلام می کنند
[ترجمه گوگل]در بندر، قیف قرمز متمایز و بدنه سیاه و سفید به طور منظم اعلام حضور خود را
[ترجمه گوگل]در بندر، قیف قرمز متمایز و بدنه سیاه و سفید به طور منظم اعلام حضور خود را
پیشنهاد کاربران
باشکوه، شاهانه, مجلل، شکوهمند
Splendid
The name Alice means "regally borned"
Splendid
The name Alice means "regally borned"
کلمات دیگر: