کلمه جو
صفحه اصلی

cutlery


معنی : کارد و چنگال، اسباب غذاخوری، کارد و چنگال فروشی
معانی دیگر : چاقوسازی، چاقو فروشی، شمشیرسازی

انگلیسی به فارسی

کارد و چنگال، کارد و چنگال‌فروشی


کارد و چنگال، اسباب غذاخوری، کارد و چنگال فروشی


انگلیسی به انگلیسی

• silverware (knives, spoons, forks); cutting instruments (knives, etc.)
the knives, forks, and spoons that you eat with are referred to as cutlery.

اسم ( noun )
(1) تعریف: cutting tools such as knives and scissors, considered collectively.

(2) تعریف: any tools used at the table for food, esp. metal forks, spoons, and knives.

(3) تعریف: the profession of someone who sharpens, fixes, makes, or sells cutlery.

مترادف و متضاد

کارد و چنگال (اسم)
cutlery, tableware

اسباب غذاخوری (اسم)
cutlery

کارد و چنگال فروشی (اسم)
cutlery

جملات نمونه

1. The top drawer is the one with the cutlery in.
[ترجمه ترگمان]کشوی بالایی یکی با کارد و چنگال ها هست
[ترجمه گوگل]کشو بالا است که با کارد و چنگال در

2. We had no fridge, cooker, cutlery or crockery.
[ترجمه ترگمان]ما یخچال، آشپز، کارد و چنگال نداشتیم
[ترجمه گوگل]ما تا به حال هیچ یخچال، اجاق گاز، کارد و چنگال و یا ظروف نداریم

3. Shef - field is famous for its cutlery.
[ترجمه ترگمان]این زمین برای کارد و چنگال معروف است
[ترجمه گوگل]Shef - میدان مشهور است برای کارد و چنگال آن است

4. We bought Charles and Mandy a set of cutlery as a wedding present.
[ترجمه ترگمان]ما چارلز و مندی رو به عنوان هدیه عروسی خریدیم
[ترجمه گوگل]ما چارلز و ماندی مجموعه ای از کارد و چنگال را به عنوان یک عروسی عرضه کردیم

5. They got an entire set of silver cutlery as a wedding present.
[ترجمه ترگمان]اونا یه مشت کارد و چنگال نقره رو به عنوان هدیه عروسی گرفتن
[ترجمه گوگل]آنها یک مجموعه کامل از کارد و چنگال نقره ای را به عنوان یک عروسی حضور داشتند

6. They would like crockery and cutlery as wedding presents.
[ترجمه ترگمان]آن ها مثل هدیه عروسی، crockery و کارد و چنگال را دوست خواهند داشت
[ترجمه گوگل]آنها به عنوان هدایای عروسی از ظروف و کارد و چنگال می خواهند

7. Where do you keep the cutlery?
[ترجمه ترگمان]کارد و چنگال رو از کجا نگه می داری؟
[ترجمه گوگل]کجا میخواهید برید؟

8. Put the cutlery in the drawer.
[ترجمه ترگمان]کارد و چنگال رو توی کشو بذار
[ترجمه گوگل]قاشق را در کشو قرار دهید

9. We keep the cutlery in the kitchen.
[ترجمه ترگمان]کارد و چنگال رو تو آشپزخونه نگه می داریم
[ترجمه گوگل]ما میز آشپزخانه را در آشپزخانه نگه داریم

10. She arranged plates and cutlery on a small table.
[ترجمه ترگمان]بشقاب و کارد و چنگال را روی میز کوچکی چیده بود
[ترجمه گوگل]او صفحات و کارد و چنگال را در یک میز کوچک مرتب کرد

11. You'll find the cutlery in its usual place.
[ترجمه ترگمان]کارد و چنگال ها رو توی جای معمول پیدا می کنی
[ترجمه گوگل]شما قاشق را در محل معمول خود پیدا خواهید کرد

12. We're giving them a canteen of cutlery as a wedding present.
[ترجمه ترگمان]ما آن ها را به عنوان هدیه عروسی به آن ها می دهیم
[ترجمه گوگل]ما آنها را به عنوان یک عروسی میبینیم

13. Pekin dinner service, silver cutlery, crystal glasses, showy white napkins, all in order.
[ترجمه ترگمان]سرویس غذاخوری، کارد و چنگال نقره، لیوان های بلور و لیوان های بلور سفید، همه چیز مرتبه
[ترجمه گوگل]سرویس شام پکن، قاشق نقره ای نقره ای، عینک های کریستال، دستمال سفره ای زیبا، همه به ترتیب

14. Ensure that cutlery which has been cleaned using chemicals gets a thorough washing before going back into the dining room.
[ترجمه ترگمان]مطمئن شوید که قاشق و چنگال ها که با استفاده از مواد شیمیایی تمیز شده، قبل از برگشتن به اتاق غذاخوری، شستشوی کامل می شوند
[ترجمه گوگل]اطمینان حاصل کنید که کارد و چنگال که با استفاده از مواد شیمیایی تمیز می شود، قبل از رفتن به اتاق غذا، شستن کامل می شود

پیشنهاد کاربران

مجموعه ی شامل قاشق، چنگال و کارد که از آنها برای صرف و سرو کردن غذاها استفاده می شود.
Silverware : SYN

سرویس قاشق چنگال

ترکیب سه تایی کارد و قاشق و چنگال

cutlery ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: کارد و چنگال
تعریف: ابزارهایی مانند کارد و چنگال و قاشق که جزء وسایل غذاخوری محسوب می شوند


کلمات دیگر: