کلمه جو
صفحه اصلی

brevet


معنی : فرمان درجه افتخاری، درجه افتخاری دادن
معانی دیگر : (قدیمی - ارتش) ارتقای رتبه بدون افزودن حقوق ماهیانه

انگلیسی به فارسی

(نظامی) درجه افتخاری دادن، فرمان درجه افتخاری


برت، فرمان درجه افتخاری، درجه افتخاری دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a promotion in military rank, usu. honorary, without an increase in salary or authority.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: brevets, breveting, brevetting, breveted, brevetted
• : تعریف: to give a brevet to.

• document promoting an officer to a higher rank without raising his salary or significantly increasing his authority
promote an officer to a higher rank without raising his salary or significantly increasing his authority

مترادف و متضاد

فرمان درجه افتخاری (اسم)
brevet

درجه افتخاری دادن (فعل)
brevet

جملات نمونه

1. Brevet gave a start of surprise, and surveyed him from head to foot a frightened air.
[ترجمه ترگمان]برووه از تعجب تکانی خورد و سر تا پای او را ورانداز کرد
[ترجمه گوگل]Brevet شروع به تعجب کرد و او را از هوا به هوا پرید

2. Brevet is a form of military commission formerly used in US armies.
[ترجمه ترگمان]برووه یک نوع کمیسیون نظامی است که قبلا در ارتش های آمریکا به کار می رفت
[ترجمه گوگل]Brevet یک فرم از کمیسیون نظامی است که قبلا در ارتش ایالات متحده استفاده می شود

3. The organizers must obligatorily use the brevet card of their own geographical area.
[ترجمه ترگمان]برگزارکنندگان باید از کارت brevet منطقه جغرافیایی خود استفاده کنند
[ترجمه گوگل]برگزارکنندگان بایستی از کارت Brevet از منطقه جغرافیایی خود استفاده کنند

4. Judges with an international brevet are integral to the development of Acrobatic Gymnastics.
[ترجمه ترگمان]داوران با یک brevet بین المللی برای توسعه ژیمناستیک acrobatic یکپارچه هستند
[ترجمه گوگل]قضات با یک قاعده بین المللی به طور جدی در توسعه ژیمناستیک آکروباتیک قرار دارند

5. The ex - convict Brevet wore the black and gray waistcoat of the central prisons.
[ترجمه ترگمان]برووه جبر کاران سابق، جلیقه سیاه و خاکستری زندان ها را پوشیده بود
[ترجمه گوگل]Brevet سابق محکوم به جلیقه سیاه و خاکستری زندان های مرکزی

6. Brevet dropped his eyes.
[ترجمه ترگمان]برووه سر پایین انداخت
[ترجمه گوگل]Brevet چشمانش را پایین کشید

7. The President addressed him in nearly the same words which he had used to Brevet.
[ترجمه ترگمان]رئیس دادگاه تقریبا همان کلماتی را که به برووه گفته بود مخاطب قرار داد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور به او تقریبا به همان کلماتی که او به Brevet گفته بود اشاره کرد

8. The usher, accompanied by a gendarme ready to lend him armed assistance, introduced the convict Brevet.
[ترجمه ترگمان]حاجب با یک پاسبان که حاضر شده بود به او کمک کند، برووه جبر کار را معرفی کرد
[ترجمه گوگل]مأمور، همراه با یک ژندارم آماده ارائه کمک های مسلحانه او، Brevet محکوم را معرفی کرد

9. They are selected, by draw, from the Category Brevet Judges of good standing.
[ترجمه ترگمان]آن ها با ترسیم، از دسته Judges Brevet که در جایگاه خوبی قرار دارند انتخاب می شوند
[ترجمه گوگل]آنها توسط قرعه کشی، از داوران رده Brevet از موقعیت خوب انتخاب شده اند


کلمات دیگر: