کلمه جو
صفحه اصلی

stead


معنی : مسکن، مقر، جا، دهکده، مزرعه، مکان، حمایت کردن، گذاشتن، جا دادن
معانی دیگر : محل، سو، جانب، فایده، کارایی، عو­، بجای، بعو­، مفید بودن

انگلیسی به فارسی

مکان، جا، محل، دهکده، مقر، مسکن، مزرعه، عوض، بجای، بعوض، جا دادن، گذاشتن، حمایت کردن، مفید بودن


به جای، جا، مزرعه، مقر، مکان، دهکده، مسکن، جا دادن، گذاشتن، حمایت کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the customary or designated place of a person or thing as occupied by a stand-in or substitute.
مشابه: place

- She was sick so I worked in her stead.
[ترجمه K] ان دختر ( زن ) مریض بود و من بجای او کار میکردم
[ترجمه ترگمان] اون مریض بود و به جای اون کار می کردم
[ترجمه گوگل] او بیمار بود و من در جای او کار میکردم

• place or position commonly occupied by a person or thing
if something will stand you in good stead, it will be useful to you in the future.

مترادف و متضاد

مسکن (اسم)
house, abode, dwelling, housing, habitation, lodging, domicile, stead, roof, settlement, wigwam, long house

مقر (اسم)
abode, residence, seat, site, domicile, stead, chair

جا (اسم)
house, accommodation, seat, site, stead, case, lodge, place, room, space, situation, receptacle, location, station, berth, socket, sitting, emplacement, houseroom, seating, vacancy, lieu, locality, quarterage

دهکده (اسم)
stead, borough, village, hamlet, dene, dorp

مزرعه (اسم)
stead, field, farm, croft, plantation

مکان (اسم)
dwelling, habitation, site, stead, place, spot, position, location, locality, locus

حمایت کردن (فعل)
support, stead, aid, assert, defend, protect

گذاشتن (فعل)
leave, cut, stead, lodge, place, attach, have, put, let, deposit, infiltrate

جا دادن (فعل)
settle, house, stable, stead, receive, accommodate, incorporate, embed, infix, insert, fix, intromit, chamber, imbed, engraft, intercalate

جملات نمونه

1. to send someone in one's stead
کسی را بجای خود (یا از جانب خود) فرستادن

2. to stand someone in good stead
خوب به درد کسی خوردن

3. a practical knowledge of several languages has stood me in good stead
دانش عملی چندین زبان خیلی به درد من خورده است.

4. Pearson was appointed to go in Harrison's stead.
[ترجمه ترگمان]پیرسون برای رفتن به جای هریسون انتخاب شد
[ترجمه گوگل]پیرسون برای رفتن به هریسون منصوب شد

5. My anorak has stood me in good stead this winter.
[ترجمه ترگمان]anorak من در این زمستان مرا در جای خوبی قرار داده
[ترجمه گوگل]انارک من این زمستان را به خوبی در کنار من ایستاده است

6. My years of teaching stood me in good stead.
[ترجمه ترگمان]سال ها آموزش دادن من به جای خوبی بود
[ترجمه گوگل]سال های تحصیل من در جای خوبی بود

7. Your languages will stand you in good stead when it comes to finding a job.
[ترجمه ترگمان]اگر پیدا کردن شغل به شما کمک کند، زبان شما به جای شما خواهد بود
[ترجمه گوگل]وقتی به استخدام مشغول می شود، زبان شما به خوبی جای شما خواهد گذاشت

8. The class would later serve Amelia in good stead, giving her her first practical knowledge of how engines worked.
[ترجمه ترگمان]کلاس بعدا نقش آمل یا را ایفا می کرد و اولین دانش عملی او درباره نحوه کار موتورها را به او می داد
[ترجمه گوگل]این کلاس بعدا Amelia را به جای او به خدمت می گیرد، و اولین دانش عملی خود را از نحوه عملکرد موتورها ارائه می دهد

9. Equal tax laws had been enacted in their stead.
[ترجمه ترگمان]قوانین مالیاتی برابر به جای آن ها وضع شده اند
[ترجمه گوگل]قوانین مالیاتی برابر به جای آنها اعمال شده است

10. I can't attend the meeting but I'll send my assistant in my stead.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم در جلسه شرکت کنم، اما I رو به جای خودم می فرستم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم در جلسه شرکت کنم اما دستیارم را به جای من میفرستم

11. Adams took a succession of jobs which have stood him in good stead.
[ترجمه ترگمان]ادامز a را که جای او بود گرفت
[ترجمه گوگل]آدامز یک سری کارهایی را انجام داد که او را در جای خوبی ایستاده بود

12. We hope you will consent to act in his stead.
[ترجمه ترگمان]امیدواریم که به جای او موافقت کنید
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که شما موافقت کنید که در جای خود عمل کنید

13. Getting some work experience now will stand you in good stead when you apply for a permanent job.
[ترجمه ترگمان]کسب تجربه کاری در حال حاضر به جای اینکه برای یک شغل ثابت درخواست بدهید، به جای شما خواهد بود
[ترجمه گوگل]در حالیکه برای کار دائمی درخواست می کنید، برخی از تجربه های کاری در حال حاضر در کنار شما ایستاده اند

14. Foxton was dismissed and John Smith was appointed in his stead.
[ترجمه ترگمان]Foxton اخراج شد و جان اسمیت به جای او منصوب شد
[ترجمه گوگل]فوکستون اخراج شد و جان اسمیت به جای او منصوب شد

15. The subject is practically useful and will stand you in good stead when looking for a job.
[ترجمه ترگمان]سوژه عملا مفید است و وقتی دنبال کار می گردد، شما را به جای مناسب خواهد گذاشت
[ترجمه گوگل]این موضوع عملا مفید است و در هنگام جستجوی شغلی شما را در جای خوبی قرار می دهد

to send someone in one's stead

کسی را به جای خود (یا از جانب خود) فرستادن


to stand someone in good stead

خوب به درد کسی خوردن


اصطلاحات

instead of

به‌جای


پیشنهاد کاربران

در عوض

stay

به جای
سودمند بودن برای . . .


کلمات دیگر: