معنی : مسکن، مقر، جا، دهکده، مزرعه، مکان، حمایت کردن، گذاشتن، جا دادن
معانی دیگر : محل، سو، جانب، فایده، کارایی، عو، بجای، بعو، مفید بودن
مکان، جا، محل، دهکده، مقر، مسکن، مزرعه، عوض، بجای، بعوض، جا دادن، گذاشتن، حمایت کردن، مفید بودن
به جای، جا، مزرعه، مقر، مکان، دهکده، مسکن، جا دادن، گذاشتن، حمایت کردن
to send someone in one's stead
کسی را به جای خود (یا از جانب خود) فرستادن
to stand someone in good stead
خوب به درد کسی خوردن
instead of
بهجای