ناخوشنود، ناراضی، غرغرو
disgruntled
ناخوشنود، ناراضی، غرغرو
انگلیسی به فارسی
ناخوشنود، ناراضی، غرغرو
انگلیسی به انگلیسی
• bitter, disappointed, displeased
if you are disgruntled, you are cross and dissatisfied about something.
if you are disgruntled, you are cross and dissatisfied about something.
مترادف و متضاد
unhappy; critical
Synonyms: annoyed, bad tempered, bellyaching, crabbing, crabby, cranky, disappointed, discontent, discontented, displeased, dissatisfied, griping, grouchy, grousing, grumpy, irritable, irritated, kicking, kvetching, malcontent, malcontented, peeved,peevish, petulant, put out, sulky, sullen, testy, uncontent, ungratified, vexed
Antonyms: contented, happy, pleased, satisfied, uncritical
جملات نمونه
1. the relatives who were not invited to the wedding became very disgruntled
قوم خویش هایی که به عروسی دعوت نشده بودند خیلی برزخ شدند.
2. A disgruntled former employee is being blamed for the explosion.
[ترجمه ترگمان]یک کارمند ناراضی سابق مسئول این انفجار است
[ترجمه گوگل]یکی از کارکنان سابق ناراضی به خاطر انفجار متهم است
[ترجمه گوگل]یکی از کارکنان سابق ناراضی به خاطر انفجار متهم است
3. Although he wasn't actually disgruntled, he was far from being gruntled.
[ترجمه ترگمان]با وجود اینکه او واقعا ناراضی نبود، از gruntled دور بود
[ترجمه گوگل]اگرچه او واقعا ناراضی نبود، او خیلی دور از خشونت نبود
[ترجمه گوگل]اگرچه او واقعا ناراضی نبود، او خیلی دور از خشونت نبود
4. Disgruntled employees recently called for his resignation.
[ترجمه ترگمان]کارمندان Disgruntled اخیرا خواستار استعفای وی شده اند
[ترجمه گوگل]اخیرا کارکنان ناراضی خواستار استعفای خود شدند
[ترجمه گوگل]اخیرا کارکنان ناراضی خواستار استعفای خود شدند
5. The late dinner disgruntled my father.
[ترجمه ترگمان] شام دیر پدرم رو ناراحت کرد
[ترجمه گوگل]شام اواخر پدرم را ناراحت کرد
[ترجمه گوگل]شام اواخر پدرم را ناراحت کرد
6. The players were disgruntled with the umpire.
[ترجمه ترگمان]بازیکنان از داور ناراضی بودند
[ترجمه گوگل]بازیکنان با داور ناراضی بودند
[ترجمه گوگل]بازیکنان با داور ناراضی بودند
7. I left feeling disgruntled at the way I'd been treated.
[ترجمه ترگمان]از طرز برخورد با من ناراحت شده بودم
[ترجمه گوگل]من احساس خستگی کرده بودم به نحوی که درمان شدم
[ترجمه گوگل]من احساس خستگی کرده بودم به نحوی که درمان شدم
8. She's still disgruntled about missing the party.
[ترجمه ترگمان]هنوز ناراحت نشده که مهمونی رو از دست داده
[ترجمه گوگل]او هنوز در مورد از دست دادن حزب ناراضی است
[ترجمه گوگل]او هنوز در مورد از دست دادن حزب ناراضی است
9. The general staff is unhappy and the squaddies disgruntled, but no more than that.
[ترجمه ترگمان]ستاد فرمانده ناراضی و ناخشنود است، اما نه بیشتر از این
[ترجمه گوگل]کارکنان عمومی ناراضی هستند و مخالفان ناراضی هستند، اما نه بیشتر از آن
[ترجمه گوگل]کارکنان عمومی ناراضی هستند و مخالفان ناراضی هستند، اما نه بیشتر از آن
10. She didn't blame her father for being disgruntled when she'd cancelled Anna's visit.
[ترجمه ترگمان]او پدرش را به خاطر ناراضی بودن از دیدار آنا سرزنش نکرد
[ترجمه گوگل]او پدرش را ناراحت نکرده بود وقتی که وی دیدار آنا را لغو کرد
[ترجمه گوگل]او پدرش را ناراحت نکرده بود وقتی که وی دیدار آنا را لغو کرد
11. After long delays, disgruntled passengers were taken to a nearby hotel.
[ترجمه ترگمان]پس از تاخیرات طولانی مدت، مسافران ناراضی به یک هتل نزدیک منتقل شدند
[ترجمه گوگل]پس از تاخیر طولانی، مسافران ناراضی به هتل اطراف منتقل شدند
[ترجمه گوگل]پس از تاخیر طولانی، مسافران ناراضی به هتل اطراف منتقل شدند
12. Joseph is a disgruntled Brooklyn teenager who, when he doesn't get into Columbia, fills up with ennui.
[ترجمه ترگمان]جوزف یک نوجوان اهل بروکلین است که وقتی به کلمبیا نمی رود حوصله اش را سر می برد
[ترجمه گوگل]جوزف یک نوجوان ناراضی بروکلی است که زمانی که او به کلمبیا نمی رسد، با انووی روبرو می شود
[ترجمه گوگل]جوزف یک نوجوان ناراضی بروکلی است که زمانی که او به کلمبیا نمی رسد، با انووی روبرو می شود
13. Not surprisingly, there were many disgruntled drinkers and club-owners.
[ترجمه ترگمان]در کمال تعجب، تعداد زیادی drinkers و کلوپ کلوپ هم وجود داشت
[ترجمه گوگل]جای تعجب نیست، بسیاری از نوشیدنی های ناراضی و صاحبان باشگاه وجود داشتند
[ترجمه گوگل]جای تعجب نیست، بسیاری از نوشیدنی های ناراضی و صاحبان باشگاه وجود داشتند
14. Ducks, disgruntled among barbed reeds, took flight.
[ترجمه ترگمان]اردک ها، ناراضی میان نیزار، پرواز کردند
[ترجمه گوگل]اردک ها، ناراحت کننده در میان نی های خاردار، پرواز کردند
[ترجمه گوگل]اردک ها، ناراحت کننده در میان نی های خاردار، پرواز کردند
15. Darren, looking small and extremely disgruntled,(sentence dictionary) was slumped in the front left-hand seat.
[ترجمه ترگمان]دارن در حالی که کوچک و بسیار ناراضی به نظر می رسیدند، در صندلی جلو سمت چپ قرار گرفته بودند
[ترجمه گوگل]دارن، به دنبال کوچک و بسیار ناراضی بود (فرهنگ لغت جمله) در صندلی چپ جلو جلو افتاد
[ترجمه گوگل]دارن، به دنبال کوچک و بسیار ناراضی بود (فرهنگ لغت جمله) در صندلی چپ جلو جلو افتاد
پیشنهاد کاربران
دلخور، ناراحت، عصبی
کلمات دیگر: