کلمه جو
صفحه اصلی

breezy


معنی : خنک، شادی بخش، نسیم دار، تازه
معانی دیگر : پر نسیم، بادی، سرزنده، شاد و سبکبال، خوش، خوش هوا، ملایم

انگلیسی به فارسی

نسیم‌دار، خوش‌هوا، خنک، تازه، ملایم، شادی‌بخش


درخشان، شادی بخش، خنک، نسیم دار، تازه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: breezier, breeziest
مشتقات: breezily (adv.), breeziness (n.)
(1) تعریف: slightly windy.
مترادف: airy
مشابه: blowy, drafty, gusty, mild, windy

- These breezy spring days are great for flying kites.
[ترجمه Maneli] این روز های بهاری برای بادبادک بازی عالی هستند
[ترجمه ترگمان] این روزه ای بهار برای بادبادک هوا خوب است
[ترجمه گوگل] این روزهای بهار بهار برای پرواز بادبادک مناسب است

(2) تعریف: lighthearted or carefree, sometimes carelessly or inappropriately so.
مترادف: airy, carefree, casual, light, lighthearted
مشابه: blithe, blithesome, happy-go-lucky, offhand

- It was just a breezy conversation with nothing serious being discussed.
[ترجمه ترگمان] این فقط یک مکالمه بود و هیچ چیز جدی در مورد بحث نبود
[ترجمه گوگل] این یک مکالمه ی بی نظیر بود و هیچ چیز جدی مورد بحث قرار نگرفت
- She was offended by his breezy remarks about homeless people.
[ترجمه ترگمان] او از سخنان پرشور خود در مورد افراد بی خانمان رنجیده بود
[ترجمه گوگل] او توسط اظهارات بی نظیر خود در مورد افراد بی خانمان مورد آزار و اذیت قرار گرفت

• windy; nonchalant, sprightly, easygoing, lively
someone who is breezy behaves in a brisk, casual, cheerful, and confident manner.
when the weather is breezy, there is a fairly strong but pleasant wind blowing.

مترادف و متضاد

خنک (صفت)
algid, cold, cool, chilled, chilly, fresh, flat, insipid, vapid, breezy, frigid, icy

شادی بخش (صفت)
breezy

نسیم دار (صفت)
breezy

تازه (صفت)
young, fresh, late, up-to-date, green, new, breezy, recent, dewy, new-fashioned, red-hot, neoteric

windy


Synonyms: airy, blowing, blowy, blusterous, blustery, drafty, fresh, gusty, squally, stormy


Antonyms: calm, peaceful, quiet, still


easy, lighthearted


Synonyms: airy, animated, blithe, buoyant, carefree, casual, cheerful, debonair, easy-going, effervescent, free and easy, gay, informal, jaunty, light, lively, low-pressure, peppy, racy, relaxed, sparkling, spicy, spirited, sprightly, sunny, unconstrained, vivacious


Antonyms: difficult


جملات نمونه

1. a breezy day
روزی پر نسیم

2. a breezy speech
صحبت شاد و فرح انگیز

3. It's a little breezy up here.
[ترجمه ترگمان]اینجا کمی هوا گرم است
[ترجمه گوگل]این کمی درخشان است اینجا

4. She was a bright and breezy sort of girl,always laughing.
[ترجمه Holyloser] او یک دختر بشاش و شاد بود که همیشه می خندید
[ترجمه ترگمان]او دختری درخشان و breezy بود که همیشه می خندید
[ترجمه گوگل]او یک دختر روشن و براق بود، همیشه خندید

5. She called a breezy good morning.
[ترجمه ترگمان]صبح به خیر و خوشی صدایش زد
[ترجمه گوگل]او صبح بخیر صبح به آرامی صدا زد

6. Mona tried to sound breezy.
[ترجمه ترگمان]مونا سعی کرد آروم به نظر برسه
[ترجمه گوگل]مونا سعی کرد با صدای آرام صحبت کند

7. His bright and breezy manner sometimes irritated people.
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات شاد و ملایم او مردم را عصبانی می کرد
[ترجمه گوگل]شیوه ای روشن و آرام گاهی اوقات مردم را تحریک می کند

8. The day was breezy and warm.
[ترجمه ترگمان]هوا گرم و گرم بود
[ترجمه گوگل]روز آرام و گرم بود

9. It's a breezy day.
[ترجمه ترگمان]روز گرمی است
[ترجمه گوگل]این یک روز آرام است

10. You're very bright and breezy today!
[ترجمه ترگمان]امروز خیلی روشن و روشن هستی!
[ترجمه گوگل]شما امروز بسیار روشن و درخشان هستید!

11. The local newspaper called his speech breezy.
[ترجمه ترگمان]روزنامه محلی سخنرانی وی را \"باد\" خواند
[ترجمه گوگل]روزنامه محلی سخنرانی خود را با شکوه آغاز کرد

12. She's a woman with a lot of breezy charm.
[ترجمه ترگمان]او زنی است با نسیم ملایم
[ترجمه گوگل]او یک زن با جذابیت بسیار جادویی است

13. The breezy summits and old snow patches will be favourite spots to lie on.
[ترجمه ترگمان]قله های برفی و برف قدیمی مناطق مورد علاقه شما قرار خواهند گرفت
[ترجمه گوگل]صعودهای برفی و تکه های برف قدیمی، نقاط مورد علاقه ای است که در آن قرار می گیرند

14. Although Levin sometimes goes overboard with jokes, his breezy, slightly irreverent tone is a welcome one.
[ترجمه ترگمان]گرچه له وین گاه گاهی با شوخی به دریا می افتد، و با این حال، لحن تند و ملایم او یک خوش آمد گویی صمیمانه است
[ترجمه گوگل]گرچه لویین گاهی اوقات با جوک های بیش از حد پرواز می کند، صدای آرامش بخش او، صدای کمی تیزهوش است که خوشایند است

a breezy day

روزی پر‌نسیم


a breezy speech

صحبت شاد و فرح‌انگیز


پیشنهاد کاربران

نسیم ملایم

شاداب، سرزنده، باحال

سرزنده،
Lively, casual, cheerful, confident, sparkling fresh, animated
. His breezy manner was half her charm


کلمات دیگر: