کلمه جو
صفحه اصلی

centrum


معنی : جسم مهره، جسم مرکزی، مرکز بدنمهرهداران
معانی دیگر : مرکز، کانون

انگلیسی به فارسی

مرکز بدن مهره داران، جسم مرکزی، جسم مهره


centrum، جسم مهره، جسم مرکزی، مرکز بدنمهرهداران


انگلیسی به انگلیسی

• center; body of a vertebra

مترادف و متضاد

جسم مهره (اسم)
centrum

جسم مرکزی (اسم)
centrum

مرکز بدن مهره داران (اسم)
centrum

جملات نمونه

1. The National Grid Company has played a centra role in the development of the new competitive electricity market.
[ترجمه ترگمان]شرکت شبکه ملی نقش مهمی در توسعه بازار رقابتی جدید ایفا کرده است
[ترجمه گوگل]شرکت ملی شبکه نقش مهمی در توسعه بازار رقابتی جدید رقابتی ایفا کرده است

2. Carlo Centra is also in need of our prayers after a painful bout of illness.
[ترجمه ترگمان]کارلو Centra نیز پس از یک دوره دردناک بیماری به نماز ما نیاز دارد
[ترجمه گوگل]کارلو اوترا پس از یک بیماری دردناک، نیازمند نماز است

3. Conclusions The fast suspensory set for compressed centrum reposition and percutaneous vertebroplasty is an effective technique for osteoporotic spinal compression fractures.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری مجموعه تنظیمات سریع برای reposition فشرده centrum و percutaneous vertebroplasty یک روش موثر برای شکستگی شکستگی ستون فقرات osteoporotic است
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری: تعلیق سریع جهت جابجایی محیط فشرده و ورتوبراپلاستی پوستی یک روش موثر برای شکستگی فشاری ستون فقرات استئوپروز می باشد

4. The hemal and penetrable cartilage inside centrum dish hind form be identical bend with the blood-vessel that comes from periosteum.
[ترجمه ترگمان]غضروف دنده ای و penetrable در داخل ظرف غذای centrum با کشتی خونی که از periosteum می آید، یک سان باشد
[ترجمه گوگل]غضروف شکمی و نفوذپذیری داخل ورقهی بالایی که در آن قرار دارد، با خونی که از پرایستوم می آید خم می شود

5. Relax pressure and tired, balance centrum nerve.
[ترجمه ترگمان]فشار و خستگی را آرام کنید و اعصاب خود را متعادل کنید
[ترجمه گوگل]فشار را آرام کنید و خسته، عصب مرکزی متعادل

6. It mainly functioned on the Centrum restraint, tiredness elimination, heart sturdiness, inflammation diminishing, hyperpiesia, over- oxidation and microwave eradiation resistance.
[ترجمه ترگمان]آن عمدتا بر روی محدودیت Centrum، حذف خستگی، التهاب قلب، التهاب، التهاب، hyperpiesia، اکسیداسیون بیش از اکسیداسیون و مقاومت eradiation مایکروویو فعالیت می کند
[ترجمه گوگل]این عمدتا در کاهش سن، از بین بردن خستگی، استحکام قلب، کاهش التهاب، فشار خون بالا، بیش از حد اکسیداسیون و مقاومت در برابر مایکروویو مواجه شد

7. Excitement of the HPA axis can affect the centrum, such as blues, angst, anorexia, pugnacity et al, these symptom accelerate gastric ulcer.
[ترجمه ترگمان]هیجان محور hpa می تواند بر the، مانند افسردگی، اضطراب، anorexia، pugnacity و al تاثیر بگذارد، این علائم زخم معده را تسریع می کند
[ترجمه گوگل]هیجان محور HPA می تواند بر مرکزیت، مانند بلوز، گرسنگی، بی اشتهایی، pugnacity و غیره تأثیر بگذارد، این علامت زخم معده را افزایش می دهد

8. Objective To analyze the CT appearance of centrum compression in postmenopausal patients with primary spinal osteoporosis.
[ترجمه ترگمان]هدف تجزیه و تحلیل ظاهر CT فشرده سازی centrum در بیماران مبتلا به پوکی استخوان اولیه
[ترجمه گوگل]هدف: برای تجزیه و تحلیل شکل ظاهری CT در فشرده سازی مرکز در بیماران پس از یائسگی با استئوپروز اولیه ستون فقرات

9. Clerk: Centrum? We have bottles of thirty and one hundred tablets.
[ترجمه ترگمان]کلرک: Centrum؟ ما بطری سی و یک صد قرص در اختیار داریم
[ترجمه گوگل]دفتر مرکزی ما بطری های سیصد و یک قرص داریم

10. Conclusion: Centrums degrading increases the risk centrum fracture.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: کاهش تحقیر کننده منجر به افزایش ریسک شکست خواهد شد
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری: از بین رفتن Centrums ها، شکستگی مرکزی خطر افزایش می یابد

11. Results CT characters were: summarized cartilaginous node, centrum posterior marginal osseous absence and protruding folliclering fragment.
[ترجمه ترگمان]نتایج بدست آمده از CT عبارتند از: گره غضروفی به طور خلاصه، غیبت حاشیه ای پشت سر، و بخش folliclering protruding
[ترجمه گوگل]نتایج CT نشان داد که گره غضروفی، غده استخوانی غده عصبی مرکزی و قطعه فولیکولرینگ پیشانی خلاصه شده است

12. As the notochord inside centrum close, notochord cell from centrum migratory to vertebra clearance.
[ترجمه ترگمان]در حالی که نوتوکورد در داخل centrum بسته می شود، یک سلول نوتوکورد از مهاجر centrum به ستون فقرات ستون فقرات منتقل می شود
[ترجمه گوگل]همانطور که قفسه سینه در داخل مرکز قرار دارد، سلول نئوکورد از مرکز مهاجرت به پاکسازی مهره ها می باشد

13. Osteoporosis will also result in deformation of centrum and hereby causes reduction of body height and crookback, etc.
[ترجمه ترگمان]پوکی استخوان همچنین منجر به تغییر شکل of می شود و بدین وسیله باعث کاهش ارتفاع بدن و crookback و غیره می شود
[ترجمه گوگل]پوکی استخوان نیز منجر به تغییر شکل مرکز می شود و درنتیجه باعث کاهش قد و بدرفتگی و غیره می شود

14. Methods The fast suspensory set was used for compressed centrum reposition and then the percutaneous vertebroplasty was performed for the fractured vertebrae under the guidance of C arm fluoroscopy .
[ترجمه ترگمان]روش ها روش suspensory سریع برای reposition فشرده centrum مورد استفاده قرار گرفت و سپس the vertebroplasty برای استخوان های شکسته تحت هدایت بازوی C انجام شد
[ترجمه گوگل]روش ها: مجموعه ی تعلیق سریع برای جابجایی مرکب فشرده استفاده شد و پس از آن ورتوبراپلاستی پوستی برای جراحات شکستگی تحت هدایت فلوروسکوپی بازوی C انجام شد


کلمات دیگر: