کلمه جو
صفحه اصلی

dhow


معنی : کشتی یک دکلی عربی
معانی دیگر : (عربی) کشتی دارای بادبان (های) سه گوش، dow : کشتی یک دکلی عربی

انگلیسی به فارسی

( dow =) کشتی یک دکلی عربی


چطوری، کشتی یک دکلی عربی


انگلیسی به انگلیسی

• type of boat with two or three masts

مترادف و متضاد

کشتی یک دکلی عربی (اسم)
dhow, dow

جملات نمونه

1. Under the counter of the dhow the whale - boat was tossing furiously.
[ترجمه ترگمان]در زیر پیشخوان of قایق وال گیری دیوانه وار تکان می خورد
[ترجمه گوگل]زیر شمارنده ی طوفان نهنگ - قایق به طرز ناگهانی وارونه شد

2. Who can help it tell 4 - Dhow be dissolve?
[ترجمه ترگمان]چه کسی می تواند به این مساله کمک کند که ۴ - dhow منحل شود؟
[ترجمه گوگل]چه کسی می تواند به آن کمک کند 4 - Dhow dissolve؟

3. The Burj Al Arab hotel's dhow - sail profile has become an icon of Dubai's ostentatious glitz.
[ترجمه ترگمان]پروفایل dhow هتل برج العرب تبدیل به نماد زرق و برق دبی شده است
[ترجمه گوگل]نمایشگاه دریایی هتل Burj Al Arab - مشخصات آیتم های بادبانی تبدیل به یک آیکون از گلچر های ظریف دبی شده است

4. The dhow was named after the Omani port city where Sindbad is believed to have been born.
[ترجمه ترگمان]نام این شهر برگرفته از شهر بندری عمانی است که اعتقاد بر آن است که Sindbad به دنیا آمده است
[ترجمه گوگل]پس از شهر بندری عمان که به اعتقاد متولد شدن سندباد متولد شد،

5. The ambulance - men had to dhow their way through the huge crowd standing rotund the crashed ears.
[ترجمه ترگمان]آمبولانس در میان جمعیت عظیمی که به گوش می رسید، راه خود را طی کرده بودند
[ترجمه گوگل]آمبولانس - مردان مجبور به راه خود را از طریق جمعیت عظیم ایستاده rotuund گوش های سقوط کرد

6. The Old Arab ought to know; he owned both dhows, rented them to Husayn and Shaaban.
[ترجمه ترگمان]عرب ها باید بدانند؛ او مالک هر دو dhows بود و آن ها را به Husayn و Shaaban اجاره داده بود
[ترجمه گوگل]عرب قدیم باید بداند؛ او متعلق به هر دو dhows، اجاره آنها را به حسین و Shaaban

7. A gentle breeze fills the huge sail of our dhow, and draws us through against sides.
[ترجمه ترگمان]باد ملایم بادبان بزرگ of را پر می کند و ما را از هر طرف می کشد
[ترجمه گوگل]یک نسیم ملایم سرازیر بزرگی از جاده ما را پر می کند و ما را در برابر طرف مقابل می کشد


کلمات دیگر: