کلمه جو
صفحه اصلی

pester


معنی : چسبیدن، عذاب دادن، اذیت کردن، بستوه اوردن، بیحوصله کردن
معانی دیگر : به ستوه آوردن، (مرتبا) اذیت کردن، ذله کردن، موی دماغ شدن، (به کسی) پیله کردن

انگلیسی به فارسی

اذیت کردن، بستوه آوردن، بیحوصله کردن


پسته، اذیت کردن، چسبیدن، بستوه اوردن، بیحوصله کردن، عذاب دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pesters, pestering, pestered
مشتقات: pesterer (n.)
(1) تعریف: to bother continually or repeatedly about what are felt to be petty matters; annoy.
مترادف: annoy, bother, bug, plague, torment
مشابه: badger, beset, devil, fuss, harry, hassle, hound, irk, nag, peeve, persecute, vex

- I've already made up my mind, so stop pestering me.
[ترجمه ترگمان] من تصمیمم را گرفته ام، پس دست از سرم بردار
[ترجمه گوگل] من قبلا ذهنم را تشکیل داده ام، پس مرا متوقف کن

(2) تعریف: to persistently and irritatingly request.

- They're always pestering me to donate more money to their cause.
[ترجمه ترگمان] اونا همیشه منو اذیت می کنن تا پول بیشتری به خاطر اونا اهدا کنم
[ترجمه گوگل] آنها همیشه از من دلجویی می کنند که پول بیشتری را به دلایلشان اهدا کنند

• trouble, annoy; nag, bother
if you pester someone, you keep bothering them or asking them to do something.

مترادف و متضاد

چسبیدن (فعل)
adhere, stick, hold, cohere, inhere, pester, incline, paste, glue, cleave, handfast

عذاب دادن (فعل)
annoy, pester, trouble, bother, irk, hassle, give trouble, molest, importune

اذیت کردن (فعل)
grind, annoy, hurt, pester, grieve, worry, offend, hock, harass, tease, badger, bedevil, chivvy, chive, indemnify, tousle, needle

بستوه اوردن (فعل)
annoy, hurry, pester, haze, worry, harass, beset, hare, harry, plague

بیحوصله کردن (فعل)
pester

bother, harass


Synonyms: annoy, badger, be at, bedevil, beleaguer, bug, disturb, dog, drive crazy, drive up the wall, fret, get at, get in one’s hair, get on one’s nerves, get to, harry, hassle, hector, hound, importune, insist, irk, mess with, nag, nudge, pick at, plague, provoke, remind, ride, tantalize, tease, torment, work on, worry


Antonyms: delight, make happy, please


جملات نمونه

1. Don't pester me now—I'm on the telephone.
[ترجمه ترگمان]حالا دیگر سربه سرم نذار - دارم به تلفن زنگ می زنم
[ترجمه گوگل]اکنون من را نادیده نگیرید- من در تلفنم هستم

2. Don't pester me with irritating questions.
[ترجمه ترگمان]مرا با سوال های irritating ناراحت نکن
[ترجمه گوگل]سؤال های تحریک کننده ای از من نپرس

3. Here to pester the animals, create the routine disturbances that made up their days.
[ترجمه ترگمان]در اینجا حیوانات باعث می شوند که حیوانات اختلال ایجاد کنند و باعث ایجاد اخلال در روتین که روزه ای خود را تشکیل می دهند، ایجاد کنید
[ترجمه گوگل]در اینجا برای ترساندن حیوانات، ایجاد اختلالات روانی است که روزهایشان را تشکیل می دهند

4. She used to pester her father until she got exactly what she wanted.
[ترجمه علی خراسانی] او باباشو کلافه کرد تا آخر چیزی که میخواست انجام شد.
[ترجمه ترگمان]او عادت داشت پدرش را تا زمانی که دقیقا چیزی را که می خواست گیر بیاورد
[ترجمه گوگل]او از پدرش مراقبت می کرد تا زمانی که دقیقا همان چیزی را می خواست

5. Helen was an idiot to let him pester her like this.
[ترجمه Ali Jaderi] هلن احمق بود که اجازه می داد او را اینگونه آزار دهد .
[ترجمه ترگمان]هلن احمق بود که به او اجازه چنین کاری می داد
[ترجمه گوگل]هلن عجیب بود که اجازه دهد او را مانند این دوست داشته باشد

6. On the whole the U. S. will not pester India about its nuclear policy until 20
[ترجمه ترگمان]در تمام ایالات متحد اس تا روز ۲۰ سپتامبر هند را در مورد سیاست هسته ای مورد بحث قرار نخواهد داد
[ترجمه گوگل]در کل، U S به هند در مورد سیاست هسته ای خود تا 20 سال نخواهد رسید

7. Don't pester me. I've got something urgent to attend to.
[ترجمه ترگمان]حواسم را پرت نکن یه کار فوری دارم که باید انجام بدم
[ترجمه گوگل]مرا نادیده نگیر من چیزی فوری برای شرکت در آن دارم

8. I pester them with theories on why Citi's and AIG's shares are spiking.
[ترجمه ترگمان]من به آن ها فکر می کنم که چرا سهام Citi و AIG از هم پاشیده شده اند
[ترجمه گوگل]من آنها را با نظریه هایی که چرا سهام سیتی و AIG در حال افزایش است، تسخیر می کنم

9. You do not need to pester him. We can succeed without him.
[ترجمه ترگمان]لازم نیست اذیتش کنی میتونیم بدون اون موفق بشیم
[ترجمه گوگل]شما لازم نیست او را ملاقات کنید ما می توانیم بدون او موفق شویم

10. The Big Girl chooses to pester me with her pleas to get her ear pierced just before school, just before bed, or when I'm rifling in the refrigerator with a wolfish look.
[ترجمه ترگمان]دختر بزرگ می خواهد از من تقاضای کمک کند تا گوش او را درست قبل از مدرسه، درست قبل از مدرسه، درست قبل از خواب، درست قبل از خواب، درست قبل از خواب ببینم
[ترجمه گوگل]دختر بزرگ تصمیم می گیرد به من درخواست کند که او گوشه سوراخ شده را قبل از مدرسه، درست قبل از خواب، یا زمانی که من در یخچال و فریزر با نگاه گرگ و میش طلبکارانه

11. I beg you too, don't pester me about watching something I have no interest in!
[ترجمه ترگمان]من هم از تو خواهش می کنم، از نگاه کردن به چیزی که علاقه ای به آن ندارم، خواهش می کنم
[ترجمه گوگل]من هم از شما خواسته ام، مرا در مورد تماشای چیزی که من علاقه ای ندارم، سرزنش نکنم!

12. Now with Joy for company, she didn't pester him so much and he came home later.
[ترجمه ترگمان]حالا با لذت بردن از شرکت، او را زیاد ناراحت نکرد و بعدا به خانه آمد
[ترجمه گوگل]حالا با شادی برای شرکت، او او را خیلی زود ندیده بود و بعد به خانه برگشت

13. Oh, let them alone. Don't pester them.
[ترجمه ترگمان] اوه، بذار تنها باشن آن ها را ناراحت نکن
[ترجمه گوگل]اوه، اجازه دهید آنها را به تنهایی آنها را نادیده نگیرید

14. Don't pester me with your trivial matters.
[ترجمه ترگمان]با مسائل ناچیز خودتان مرا ناراحت نکنید
[ترجمه گوگل]با ملاحظات بی اهمیت خودم را نادیده نگیرید

15. Pester greatly increases the attack speed of the bird at the cost of dealing less damage.
[ترجمه ترگمان]pester به شدت سرعت حمله پرنده را با هزینه برخورد کم تر افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]Pester به میزان قابل توجهی سرعت حمله پرنده را به هزینه خسارت بیشتر کاهش می دهد

His younger brother pestered him with repeated questions.

برادر کوچک‌ترش با پرسش‌های مکرر او را به ستوه آورد.


پیشنهاد کاربران

وادار کردن

سر کسی را درد آوردن.
Those are all silly details I very much enjoy pestering you with.

رو مخ کسی رفتن.
مثال:
Don't pester me with irritating questions.
با سوال های اعصاب خورد کن رو مخ من نرو!

Pester ( verb ) = یعنی کسی را خیلی اذیت کردن یا به اصطلاح موی دماغ کسی شدن

مثال :
She has been pestered by reporters for days.
روزهاست که توسط خبرنگارها مورد آزار و اذیت قرار میگیرد.

گیر دادن سمج شدن اذیت کردن


کلمات دیگر: