کلمه جو
صفحه اصلی

grieve


معنی : غمگین کردن، اذیت کردن، اندوهگین کردن، غصه دار کردن، محزون کردن، مغموم بودن
معانی دیگر : سوگوار کردن یا بودن، ماتم گرفتن، محزون شدن، اندوهیدن، غمگین شدن یا کردن، عزا گرفتن، متاسف کردن، ناراحت کردن، غصه خوردن

انگلیسی به فارسی

غمگین کردن، غصه دار کردن، محزون کردن، اذیت کردن، اندوهگین کردن


گریه کن، غصه دار کردن، اذیت کردن، اندوهگین کردن، غمگین کردن، محزون کردن، مغموم بودن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: grieves, grieving, grieved
• : تعریف: to feel intense sorrow; mourn.
مترادف: ache, lament, mourn, sorrow
متضاد: celebrate, rejoice
مشابه: bemoan, keen, moan, wail, weep

- He is still grieving at the loss of his wife.
[ترجمه فاطمه عسگری] اوهنوز هم در ازدست دادن همسرش سوگواری میکند
[ترجمه ترگمان] او هنوز هم از دست دادن همسرش غصه می خورد
[ترجمه گوگل] او هنوز هم در از دست دادن همسرش گول می زند
- She grieved over her child's diagnosis.
[ترجمه ترگمان] از تشخیص فرزندش ناراحت شد
[ترجمه گوگل] او از تشخیص فرزندش ناراحت شد
- The family should be allowed to grieve in peace without reporters pestering them.
[ترجمه ترگمان] خانواده باید اجازه داشته باشند بدون اینکه خبرنگاران از آن ها بخواهند در صلح عزاداری کنند
[ترجمه گوگل] بدون اجازه خبرنگاران، خانواده باید در صلح و آرامش به سر می برند
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: grievingly (adv.), griever (n.)
• : تعریف: to cause to feel intense sorrow; sadden.
مترادف: aggrieve, distress, pain, sadden
متضاد: please
مشابه: agonize, deject, depress, hurt

- It grieves me to tell you this awful news.
[ترجمه ترگمان] خیلی ناراحت می شوم که این خبر وحشتناک را به شما بگویم
[ترجمه گوگل] من را ناراحت می کند که این خبر افتضاح را به شما می گوید

• cause sorrow; sorrow, mourn
if you grieve, you feel very sad about something that has happened.
if something grieves you, it makes you feel very sad.

مترادف و متضاد

غمگین کردن (فعل)
aggrieve, disgruntle, grieve, sadden, make sorry

اذیت کردن (فعل)
grind, annoy, hurt, pester, grieve, worry, offend, hock, harass, tease, badger, bedevil, chivvy, chive, indemnify, tousle, needle

اندوهگین کردن (فعل)
grieve, chagrin

غصه دار کردن (فعل)
grieve, sorrow

محزون کردن (فعل)
grieve

مغموم بودن (فعل)
grieve

mourn, feel deep distress


Synonyms: ache, bear, bemoan, bewail, carry on, complain, cry, cry a river, deplore, eat one’s heart out, endure, hang crepe, keen, lament, regret, rue, sing the blues, sorrow, suffer, take it hard, wail, weep


Antonyms: be glad, be happy


upset, distress someone


Synonyms: afflict, aggrieve, agonize, break the heart of, constrain, crush, hurt, injure, pain, sadden, wound


Antonyms: delight, please, satisfy


جملات نمونه

1. don't grieve at such trifles!
غصه ی اینجور چیزهای کم اهمیت را نخور!

2. we grieve and sweat to think that he too may die
ما غم می خوریم و نگرانیم که شاید اوهم بمیرد.

3. the lost joseph will return to canaan, don't grieve . . .
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور . . .

4. Better one suffer, than a nation grieve.
[ترجمه ترگمان]رنج بردن از یک ملت، بهتر از یک ملت است
[ترجمه گوگل]یکی از افراد رنج می بخشد، از یک کشور گران می شود

5. What the eye doesn't see, the heart doesn't grieve over.
[ترجمه ترگمان]چیزی که چشم نمی بیند، قلب غمگین نمی شود
[ترجمه گوگل]آنچه که چشم نمی بیند، قلب بیش از آن غمگین نیست

6. It is too late to grieve when the chance is past.
[ترجمه ترگمان]خیلی دیر شده است که وقتی بخت گذشته باشد غصه بخورم
[ترجمه گوگل]زمانی که فرصتی گذشته است دیر می شود

7. The tears happen. Endure, grieve, and move on. The only person who is with us our entire life, is ourselves. Be ALIVE while you are alive.
[ترجمه ترگمان]اشک از چشمانم جاری می شود Endure، اندوهگین، و به راه خود ادامه می دهد تنها کسی که تمام عمر خود را با ما می گذراند خود ماست در حالی که زنده هستی، زنده باش
[ترجمه گوگل]اشک اتفاق می افتد تحمل، غم و اندوه، و حرکت تنها کسی که با تمام عمر با ما است، خودمان است زنده باشید در حالی که زنده هستی

8. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

9. I shall not grieve at her death.
[ترجمه عليرضا] در مرگ او عزاداری نخواهم کرد.
[ترجمه ترگمان]من از مرگ او غمگین نمی شوم
[ترجمه گوگل]من او را به مرگ نمی اندازم

10. I didn't have any time to grieve.
[ترجمه ترگمان]وقت برای غصه خوردن نداشتم
[ترجمه گوگل]من هیچ وقت برای غم و اندوه ندارم

11. How can a child or young person immediately grieve for some one who denies their existence in that way?
[ترجمه ترگمان]چگونه یک کودک یا یک فرد جوان فورا برای کسی که وجود آن ها را در این راه انکار می کند، عزاداری می کند؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توان یک کودک یا جوان بلافاصله برای برخی از کسانی که خود را در چنین شرایطی انکار می کنند، گریه می کنند؟

12. Her tears seemed to grieve the kind-hearted Munchkins, for they immediately took out their handkerchiefs and began to weep also.
[ترجمه ترگمان]اشک از دیدگانش سرازیر شد، زیرا بی درنگ دستمال خود را بیرون آورد و شروع به گریستن کرد
[ترجمه گوگل]اشک هایش به نظر می رسید که Munchkins محبت می کردند، زیرا آنها بلافاصله دستمال خود را بیرون کشیدند و شروع به گریه کردن کردند

13. Once again I was slow to grieve.
[ترجمه ترگمان]یک بار دیگر خیلی آرام شدم تا عزاداری کنم
[ترجمه گوگل]بار دیگر آهی کشیدم

14. It's perfectly natural to grieve for the loss of a pet.
[ترجمه ترگمان]این کاملا طبیعی است که برای از دست دادن یک حیوان خانگی غصه بخورم
[ترجمه گوگل]این کاملا طبیعی است که برای از دست دادن یک حیوان خانگی غمگین شود

15. Don't grieve. Anything you lose comes round in another form. Rumi
[ترجمه ترگمان]غصه نخور هر چیزی که از دست بدهید به شکل دیگری در می اید از مه،
[ترجمه گوگل]گمراه نباش هر چیزی که از دست می دهید، در قالب دیگری قرار می گیرد رومی

They grieved the death of the child.

آنان به عزای مرگ کودک نشستند.


The children's conduct grieved their mother.

رفتار آن بچه‌ها مادرشان را ناراحت کرد.


don't grieve at such trifles!

غصه‌ی اینجور چیزهای کم‌اهمیت را نخور!


پیشنهاد کاربران

احساس اندوه کردن

ungrieve محروم از سوگواری

sorrow


کلمات دیگر: