1. Some people look upon bigamy as double trouble.
برخی از مردم مسئله دو همسری را مشکل مضائف می دانند
2. Mr. Winkle, looking at his wife, thought bigamy was one crime he would never be guilty of.
آقای "وینکل" در حین نگاه به همسرش، داشت فکر می کرد که دو همسری بودن جرمی است که هر گز مرتکب نخواهد شد
3. Some religious groups are in favor of bigamy even though it is against the law of the land.
بعضی از گروه ها، طرفدار دو همسری بودن هستند حتی اگر بر خلاف قانون مملکت باشد
4. In court, he admitted that he had committed bigamy.
[ترجمه ترگمان]در دربار، اون اعتراف کرد که دو همسری داشته
[ترجمه گوگل]در دادگاه، او اعتراف کرد که مرتکب بزهکاری شده است
5. Bigamy is considered to be against law in many countries.
[ترجمه یاسی] دو همسری در بسیاری از کشور ها خلاف قانون است
[ترجمه Mahmoodi] در بسیاری از کشور ها دو همسره بودن خلاف قانون است
[ترجمه ترگمان]Bigamy علیه قانون در بسیاری از کشورها در نظر گرفته می شود
[ترجمه گوگل]Bigamy در بسیاری از کشورها علیه قانون است
6. For the male pied flycatcher, bigamy is obviously a successful strategy, but it also requires quite complex behavioural adaptations.
[ترجمه ترگمان]برای مذکر pied مذکر، داشتن دو همسری یک استراتژی موفق است، اما به سازگاری با رفتاری کاملا پیچیده نیاز دارد
[ترجمه گوگل]برای مرد عنکبوتی شبیه سازی شده، bigamy به وضوح یک استراتژی موفق است، اما همچنین نیاز به سازگاری بسیار پیچیده رفتاری دارد
7. Bigamy, for example, is a serious crime in Britain yet it is normal and accepted practice in other countries.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، Bigamy یک جرم جدی در بریتانیا است، با این حال در کشورهای دیگر عادی بوده و پذیرفته شده است
[ترجمه گوگل]Bigamy، به عنوان مثال، در انگلستان یک جرم جدی است، اما در کشورهای دیگر معمول و قابل قبول است
8. Various new definitions of bigamy have been suggested, including cohabitation for more than six months and a partnership that produces children.
[ترجمه ترگمان]تعریف جدیدی از دو همسری شامل هم زیستی برای بیش از شش ماه و شراکتی که باعث تولید کودکان می شود، مطرح شده است
[ترجمه گوگل]تعاریف گوناگون جدیدی از بچگی پیشنهاد شده است، از جمله همسو بودن برای بیش از شش ماه و مشارکتی که کودکان را تولید می کند
9. The male has fulfilled his ambition of bigamy at the expense of a female.
[ترجمه ترگمان]مرد آرزوی داشتن دو همسری را به قیمت یک زن به ثمر رسانده است
[ترجمه گوگل]مرد، آرزوهای خود را بر دوش دختران گذاشته است
10. Bigamy is the only crime where two rites make a wrong. Bob Hope
[ترجمه ترگمان]Bigamy تنها جنایتی است که دو قانون در آن اشتباه می کنند باب هوپ
[ترجمه گوگل]Bigamy تنها جرم است که در آن دو روایت اشتباه می کنند باب امید
11. One of these, Tolson, was a case on bigamy.
[ترجمه ترگمان]، \"یکی از اینا،\" Tolson یه پرونده دو همسری بود
[ترجمه گوگل]یکی از اینها، تولسون، موردی بود که در مورد دیوانگی بود
12. Bigamy lightened the horizon of his shadowy thoughts for a moment.
[ترجمه ترگمان]برای یک لحظه افق افکار تیره او را روشن کرد
[ترجمه گوگل]Bigamy افق افکار سایه او را برای لحظه ای روشن کرد
13. Bigamy is considered a crime in many countries.
[ترجمه ترگمان]Bigamy در بسیاری از کشورها جرم محسوب می شود
[ترجمه گوگل]Bigamy در بسیاری از کشورها یک جنایت محسوب می شود
14. Bigamy, including legal and de facto bigamy bigamy both cases.
[ترجمه ترگمان]Bigamy، از جمله دو همسر قانونی و دو زن، در دو مورد دو همسری دارند
[ترجمه گوگل]Bigamy، از جمله حقوقی و de facto bigamy bigamy هر دو مورد
15. Do you know the punishment for bigamy? Two mothers - in - law !
[ترجمه ترگمان]شما تنبیه داشتن دو همسری را می دانید؟ ! دوتا مادر زن
[ترجمه گوگل]آیا شما مجازات برای بزرگواری را می دانید؟ دو مادر در قانون!
16. Do you know the punishment for bigamy? Two mother - in - laws .
[ترجمه ترگمان]شما تنبیه داشتن دو همسری را می دانید؟ دوتا مادر مقدس
[ترجمه گوگل]آیا شما مجازات برای بزرگواری را می دانید؟ دو مادر - در - قوانین
17. The bigamy is an illegal activity in the marital, incompatible with the monogyny in the modem society.
[ترجمه ترگمان]دو همسری یک فعالیت غیر قانونی در زناشویی است که با the در جامعه مودم ناسازگار است
[ترجمه گوگل]Bigamy یک فعالیت غیرقانونی در ازدواج است، ناسازگار با یکنواختی در جامعه مودم