کلمه جو
صفحه اصلی

promptness

انگلیسی به انگلیسی

• immediacy, state of being done without delay; alertness, quickness; readiness, preparedness

جملات نمونه

1. The manager replied with promptness and courtesy.
[ترجمه ترگمان]مدیر با لحنی مخصوص و مودبانه جواب داد:
[ترجمه گوگل]مدیر با سرعت و حسن نیت پاسخ داد

2. This promptness proved how strictly he had held to his word.
[ترجمه ترگمان]این promptness کام لا ثابت کرده بود که او دقیقا به حرف او گوش داده است
[ترجمه گوگل]این فوری بودن نشان داد که به شدت او را به کلمه خود برگرداند

3. Her promptness of action showed that she considered the case as pressing as Mrs. Archer.
[ترجمه ترگمان]فوریت کار او نشان می داد که او به این موضوع توجه دارد که به عنوان خانم Archer در کار است
[ترجمه گوگل]فوریت عمل او نشان داد که او این مورد را به عنوان خانم آرچر مطرح کرد

4. Service aim of Going Logistics: safety, promptness, Integrity, efficient.
[ترجمه ترگمان]هدف خدمات پشتیبانی از لجستیک: ایمنی، فوریت، یکپارچگی، کارایی
[ترجمه گوگل]هدف خدمات از ایمنی رفتن، لجستیک، سریع، یکپارچگی، کارآمد

5. Monitor work requests and ensure promptness of service with particular emphasis on guest areas.
[ترجمه ترگمان]نظارت بر درخواست های کار و اطمینان از فوریت سرویس با تاکید خاص بر حوزه های مهمان
[ترجمه گوگل]نظارت بر درخواست های کاری و تأمین سریع خدمات با تاکید خاص بر مناطق مهمان

6. Promptness: All staff members to understand and follow empathy in discharging their duties without undue delay.
[ترجمه ترگمان]Promptness: تمام کارکنان به درک و پیروی از همدلی در تخلیه وظایف خود بدون تاخیر غیرموجه هستند
[ترجمه گوگل]شفقت همه اعضای کارکنان برای فهمیدن و پیروی از همدلی در انجام وظایف خود بدون تأخیر ناخوشایند

7. Promptness wins applause because it proves remarkable capacity: subtlety of judgement, prudence in action.
[ترجمه ترگمان]Promptness کف زدن را برنده شد، زیرا ظرفیت قابل توجهی را ثابت می کند: زیرکی قضاوت، احتیاط در عمل
[ترجمه گوگل]شفافیت کف زدن را به دست می آورد، زیرا این امر نشان دهنده ظرفیت قابل توجهی از قضاوت، احتیاط در عمل است

8. Promptness is valued highly in American life, for example.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، Promptness در زندگی آمریکایی بسیار ارزشمند است
[ترجمه گوگل]برای مثال، فوری بودن در زندگی آمریکایی بسیار ارزشمند است

9. He arrived with his customary promptness.
[ترجمه ترگمان]فوری به کار فوری خود رسید
[ترجمه گوگل]او با سرعت معمولی خود وارد شد

10. Promptness is important in American business, academic, and social settins.
[ترجمه ترگمان]Promptness در کسب وکار، دانشگاهی و اجتماعی در آمریکا مهم است
[ترجمه گوگل]فوریت در کسب و کارهای آمریکایی، علمی و اجتماعی تعیین کننده است

11. When the Merrimac approached, they delivered broadsides and were then towed back with promptness.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که the نزدیک شد، آن ها broadsides را تحویل دادند و سپس با فوریت به عقب کشیده شدند
[ترجمه گوگل]وقتی Merrimac نزدیک شد، آنها Broadsides را تحویل دادند و سپس با سرعت به عقب رفتند

12. Project management based on knowle dge management have showed new characters: information, flexibility, promptness.
[ترجمه ترگمان]مدیریت پروژه مبتنی بر مدیریت dge dge نشان داده است که شخصیت های جدیدی عبارتند از: اطلاعات، انعطاف پذیری، فوریت
[ترجمه گوگل]مدیریت پروژه بر اساس مدیریت دانش DEG نشان داده است که اطلاعات شخصیت های جدید، انعطاف پذیری، سریع بودن را نشان می دهد

13. Track and follow - up on all special orders for accuracy, completeness, and promptness.
[ترجمه ترگمان]پی گیری و پی گیری از همه سفارشات خاص برای دقت، کامل بودن و فوریت
[ترجمه گوگل]پیگیری و پیگیری در مورد تمام سفارشات ویژه برای دقت، کامل بودن و فوری

14. The conventional analytical methods require a long time, thus impairing promptness and usually endangering production stability.
[ترجمه ترگمان]روش های تحلیلی مرسوم به زمان زیادی نیاز دارند در نتیجه فوریت و معمولا ثبات تولید را به خطر می اندازند
[ترجمه گوگل]روش های تحلیلی متعارف نیاز به زمان زیادی دارند، بنابراین باعث کاهش سریع و پایدار شدن محصول می شود

پیشنهاد کاربران

سریع بودن و وقت شناسی در انجام کاری

سریع بودن

چالاکی

promptness ( noun ) = سرعت، فوریت، وقت شناسی ، دقت عمل

examples:
1 - promptness is an important factor in many societies
سرعت عمل ( وقت شناسی ) یک عامل مهم در بسیاری از جوامع است
2 - The manager replied with promptness and courtesy.
مدیر با دقت عمل و تواضع پاسخ داد.


کلمات دیگر: