کلمه جو
صفحه اصلی

belch


معنی : اروغ، پفکردن یا بالا امدن غذا، با خشونت ادا کردن، اروغ زدن، مانند اروغ بیرون اوردن، بازور خارج شدن، بشدت بیرون انداختن
معانی دیگر : آروق (آروغ)، باد گلو، رچک، آروق زدن، بیرون دادن، برافکندن، (با خشونت) دشنام دادن، اروه زدن، مانند اروه بیرون اوردن، بازور خارج شدن مثل گلوله از تفنگ، باخشونت ادا کردن مثل فحش وغیره، بشدت بیرون انداختن باout یا forth

انگلیسی به فارسی

آروغ زدن، مانند آروغ بیرون آوردن، با زور خارج شدن (مثل گلوله از تفنگ)، با خشونت ادا کردن (مثل فحش و غیره)، به‌شدت بیرون انداختن (با out یا forth )، آروغ


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: belches, belching, belched
(1) تعریف: to expel gas from the stomach through the mouth, in a spasmodic, noisy burst, as after eating or drinking.
مترادف: burp, eruct

(2) تعریف: to emit material violently; gush forth; erupt.
مترادف: eruct, erupt, gush, jet, spew, spout, spurt
مشابه: discharge, emit, issue
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to emit or expel violently; gush forth.
مترادف: expel, spew
مشابه: eject, emit, erupt, gush, jet, spout, spurt

- The smokestack belched poisons into the air.
[ترجمه ترگمان] این دودکش به هوا هجوم آورده بود
[ترجمه گوگل] دودکش دست سمی را در هوا گرفت
اسم ( noun )
• : تعریف: the act or an instance of belching.
مترادف: burp, eruption
مشابه: blast, emission, gush, issue

- He gave a belch and sighed contentedly.
[ترجمه ترگمان] آروغ بلندی زد و با رضایت آه کشید
[ترجمه گوگل] او با صدای بلند گفت: آهی کشیدم

• discharge, emission (as of smoke); burp
emit, discharge (i.e. smoke); burp
if someone belches, they make a sudden noise in their throat because air has risen up from their stomach. verb here but can also be used as a count noun. e.g. `amazing,' said brody, stifling a belch.
if something belches out smoke, steam, or other gases, it releases them into the air in large quantities.

مترادف و متضاد

اروغ (اسم)
belch, burp

پف کردن یا بالا امدن غذا (اسم)
belch

با خشونت ادا کردن (فعل)
belch

اروغ زدن (فعل)
belch, burp, eruct, eructate

مانند اروغ بیرون اوردن (فعل)
belch

بازور خارج شدن (فعل)
belch

بشدت بیرون انداختن (فعل)
belch

burp; spew


Synonyms: discharge, disgorge, emit, eruct, eructate, erupt, give off, gush, hiccup, irrupt, repeat, ventilate, vomit


جملات نمونه

1. Plant chimneys belch out dense smoke.
[ترجمه ترگمان]دودکش کارخانه ها از دود غلیظی بیرون می زد
[ترجمه گوگل]دودکش ها از دود متراکم رد می شوند

2. The baby let out a loud, satisfied belch.
[ترجمه ترگمان]بچه آروغ بلندی زد و آروغ بلندی زد
[ترجمه گوگل]کودک با صدای بلند و رضایتش را رها کرد

3. He drank and stifled a belch.
[ترجمه ترگمان]او مشروب می خورد و آروغ می زد
[ترجمه گوگل]او مشروب میخورد و خشمگین شد

4. He sat back and gave a loud belch.
[ترجمه ترگمان]نشست و آروغ بلندی زد
[ترجمه گوگل]او پشت سر گذاشت و با صدای بلند گفت:

5. Suddenly, clouds of steam started to belch from the engine.
[ترجمه ترگمان]ناگهان ابره ای بخار شروع به آروغ زدن از موتور کردند
[ترجمه گوگل]ناگهان، ابرهای بخار شروع به رها کردن موتور کردند

6. The same effect occurs in cattle, though cattle belch out surplus methane.
[ترجمه ترگمان]همین تاثیر در گاوها رخ می دهد، هر چند گاو از متان مازاد آروغ می زند
[ترجمه گوگل]همان اثر در گاوها اتفاق می افتد، هرچند گاو متان مازاد را از بین می برد

7. Cucumber makes me belch.
[ترجمه ترگمان]Cucumber مجبورم کرد آروغ بزنم
[ترجمه گوگل]خیار من را بغل میکند

8. The exhaust manifold gave an explosive belch and went silent.
[ترجمه ترگمان]منیفولد اگزوز، آروغ بلندی زد و خاموش شد
[ترجمه گوگل]منیفولد اگزوز به یک بیل انفجاری داده شد و به سکوت خاتمه داد

9. He gave a loud belch.
[ترجمه ترگمان]آروغ بلندی زد
[ترجمه گوگل]او با صدای بلند گفت:

10. At last he finished, gave a loud belch and wiped his greasy fingers and mouth on the hem of his ermine-lined cloak.
[ترجمه ترگمان]سرانجام کارش را به پایان رساند، آروغ بلندی زد و انگشتان چرب و چرب خود را با لبه شنل پوست قاقم پاک کرد
[ترجمه گوگل]در نهایت، او به پایان رسید، با صدای بلند بلند شد و انگشتان چرب و دهانش را بر روی پشت دستبند او گذاشت

11. Distant rolls of thunder belch ominously.
[ترجمه ترگمان]صدای دور صدای رعد و غرش رعد به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]رول های دور از رعد و برق وحشیانه

12. Witnesses saw the jet belch smoke before it exploded into pieces.
[ترجمه ترگمان]شاهدان دیدند که جت belch قبل از منفجر شدن منفجر شد
[ترجمه گوگل]شاهدان شاهد دود سیگار کشیدن قبل از انفجار به قطعه بودند

13. Chimneys belch out smoke.
[ترجمه ترگمان]آروغ زدن باعث میشه دود از بین بره
[ترجمه گوگل]دودکش ها دود می کنند

14. Flames belch from the wreckage, degenerate human beings scrabble for survival, the screen is dark and the aspect brooding.
[ترجمه ترگمان]شعله های آتش از میان خرابه ها بیرون می زند و انسان ها را فاسد می کند تا زنده بماند، پرده تاریک است و جنبه تفکر دارد
[ترجمه گوگل]شعله ها از خراب شدن بیرون می آیند، انسان ها انحطاط می یابند برای بقا، صفحه نمایش تاریک است و ابعاد جنبش

15. Would-be lovers belch or hiccup at decisive moments.
[ترجمه ترگمان] یه آروغ یا سکسکه در لحظات سرنوشت ساز می مونه
[ترجمه گوگل]عاشقان می توانند لحظه های قاطعی را از بین ببرند یا دچار مصائب شوند

The baby drank his milk and belched.

بچه شیر خود را خورد و آروغ زد.


The factory chimney belched (out) heavy smoke.

دودکش کارخانه دود غلیظی بیرون می‌داد.


پیشنهاد کاربران

فوران کردن

بلند آروغ زدن

فرستادن

Factory chimneys belch dense white smoke into the sky
دودکش کارخانه ها دود سفید متراکمی را به آسمان می فرستند.


تولید گاز یا دود زیاد مخصوصا زمانی که مضر است
to produce a large amount of a substance such as gas or smoke, especially when this is unpleasant or harmful, or to be produced like this
برای تولید مقدار زیادی از ماده ای مانند گاز یا دود، به ویژه زمانی که ناخوشایند یا مضر باشد، یا به این صورت تولید شود:


کلمات دیگر: