کلمه جو
صفحه اصلی

besot


معنی : گیج کردن، مست کردن، شیفته و مسحور کردن
معانی دیگر : مست و خراب کردن، از خود بی خود کردن، احمق کردن، لوس و بیمزه کردن، شیفتن، مبهوت کردن

انگلیسی به فارسی

مست کردن، گیج کردن، مبهوت کردن، شیفته ومسحور کردن


کثیف، گیج کردن، شیفته و مسحور کردن، مست کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: besots, besotting, besotted
مشتقات: besottedly (adv.), besottedness (n.)
• : تعریف: to confuse or make foolish with, or as if with, strong drink (often used reflexively).
مشابه: befuddle, muddle

- He was besotted by love.
[ترجمه ترگمان] اون عاشق عشق بود
[ترجمه گوگل] او توسط عشق محاصره شده بود

• make stupid, bewilder; intoxicate with drink

مترادف و متضاد

گیج کردن (فعل)
fluster, confuse, incommode, stun, addle, knock down, confound, distract, befuddle, stupefy, astonish, flummox, daze, flabbergast, bewilder, perplex, befog, besot, bemuse, muddle, fuzz, fox, petrify, fuddle, obfuscate, stump

مست کردن (فعل)
souse, befuddle, lush, booze, tipple, intoxicate, besot, inebriate, sot

شیفته و مسحور کردن (فعل)
besot

جملات نمونه

1. The gentleman is besotted by a beautiful young girl.
[ترجمه ترگمان]این آقا با یک دختر زیبا و زیبا besotted
[ترجمه گوگل]نجیب زاده توسط یک دختر جوان زیبا محاصره شده است

2. He is besotted with a girl.
[ترجمه ترگمان]اون با یه دختر خوابیده
[ترجمه گوگل]او یک دختر است

3. Her youth and beauty besotted him.
[ترجمه ترگمان]جوانی و زیبایی او در انتظارش بود
[ترجمه گوگل]جوان و زیبایی او را محکوم کرد

4. He was besotted with drink.
[ترجمه ترگمان]با مشروب هم besotted بود
[ترجمه گوگل]او با نوشیدنی مشغول به کار شد

5. He became so besotted with her that even his children were forgotten.
[ترجمه ترگمان]به این خاطر بود که حتی بچه هایش از یاد رفته بودند
[ترجمه گوگل]او با او مخالفت کرد که حتی فرزندانش فراموش شده بودند

6. He is completely besotted with his new girlfriend.
[ترجمه ترگمان]اون کاملا با دوست دخترش his
[ترجمه گوگل]او کاملا با دوست دختر جدیدش مخفی شده است

7. The boss is besotted by her youth and beauty.
[ترجمه ترگمان]رئیس توسط جوانی و زیبایی اش شیفته اش شده است
[ترجمه گوگل]رئیس جوانان و زیبایی او را تحت تأثیر قرار داده است

8. His mind was besotted with fear,ignorance and superstition.
[ترجمه ترگمان]ذهن او از ترس، نادانی و خرافات بود
[ترجمه گوگل]ذهن او با ترس، جهل و خرافات تضاد داشت

9. He was so completely besotted with her that he couldn't see how badly she treated him.
[ترجمه ترگمان]او کاملا با او بود و نمی توانست ببیند که چه قدر با او بد رفتاری کرده بود
[ترجمه گوگل]او به طور کامل با او مخالف بود که نمی توانست بداند چگونه با او رفتار می کرد

10. But when they met John was besotted with somebody else, and when that finished they were already close friends.
[ترجمه ترگمان]اما هنگامی که با جان مواجه شدند، جان خود را با کسی دیگر مقایسه کرد، و هنگامی که این کار به پایان رسید، دوستان نزدیک شده بودند
[ترجمه گوگل]اما هنگامی که آنها را دیدند، جان با کسی دیگر روبرو شد، و هنگامی که این کار را تمام کردند، دوستان نزدیکشان بودند

11. Even more foolishly, the besotted adolescent attempted to extend the relationship, and chased Byron to Geneva.
[ترجمه ترگمان]حتی بدتر از آن، دیوانه کنندگان نوجوان تلاش کردند تا رابطه خود را گسترش دهند و بایرن را به ژنو دنبال کردند
[ترجمه گوگل]حتی بیشتر احمقانه، نوجوانان بی سابقه تلاش کردند رابطه را گسترش دهند و بایرون را به ژنو پیگیری کردند

12. My parents were besotted with each other and always in each other's arms.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرم با هم قهر بودند و همیشه در آغوش یکدیگر بودند
[ترجمه گوگل]والدین من با همدیگر و همیشه در آغوش یکدیگر بودند

13. Langton, 20, was besotted with the young wife of his victim, the jury was told.
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه در مورد همسر جوانش با همسر جوانش صحبت می کرد
[ترجمه گوگل]لانگتون، 20 ساله، با همسر جوان قربانی اش مخالفت کرد، هیات داوران گفت

14. She was besotted with possessions.
[ترجمه ترگمان]اون در مورد دارایی هاش با من بود
[ترجمه گوگل]او با اموال مخدوش شده بود

an old man besotted by too much drink

پیرمردی که مشروب زیاد مست و خرابش کرده بود



کلمات دیگر: