1. a land destitute of trees
سرزمین فاقد درخت
2. after the war, many families became destitute
بعد از جنگ خانواده های زیادی دچار فقر شدید شدند.
3. The floods left thousands of people destitute.
[ترجمه ترگمان]سیل هزاران نفر را بی خانمان کرد
[ترجمه گوگل]این سیل ها هزاران نفر را از بین رفته است
4. They were destitute of necessaries of life.
[ترجمه ترگمان]از ضروریات زندگی بی بهره بودند
[ترجمه گوگل]آنها از ضرورت زندگی فقیر بودند
5. They seem destitute of ordinary human feelings.
[ترجمه ترگمان]آن ها فقیر به نظر می رسند و احساسات انسانی عادی به نظر می رسند
[ترجمه گوگل]آنها از احساسات عادی انسان بیزار هستند
6. When he died, his family was left completely destitute.
[ترجمه ترگمان]وقتی مرد، خانواده او کاملا فقیر شد
[ترجمه گوگل]وقتی او درگذشت، خانواده اش به طور کامل از بین رفت
7. Meanwhile his Society's inefficiency left him destitute.
[ترجمه ترگمان]در این ضمن، ناکارآمدی جامعه او را درمانده کرده بود
[ترجمه گوگل]در همین حال ناکارآمد بودن جامعه او را ناکام گذاشت
8. Naturally this had immediate consequences for the destitute fed by the church chest that rich believers funded.
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که این امر عواقب آنی برای فقرا فراهم کرده بود که توسط صندوق کلیسا تامین می شد که مومنان ثروتمند آن را تامین می کردند
[ترجمه گوگل]به طور طبیعی این عواقب فوری را برای افراد فقیر خورده توسط سینه کلیسا که مؤمنان ثروتمند دارند تامین می کردند
9. It has become finally clear that packing largely destitute and idle people into public housing creates a rotten place to live.
[ترجمه ترگمان]در نهایت مشخص شد که بسته بندی کردن افراد فقیر و بی کار در خانه های عمومی باعث ایجاد یک مکان فاسد برای زندگی می شود
[ترجمه گوگل]در نهایت مشخص شده است که بسته بندی هایی که عمدتا فقیرنشینان و افراد بیکار به مسکن عمومی ایجاد می کنند، جایگاه فاسد برای زندگی را ایجاد می کنند
10. Everywhere he went, people were destitute, and all of those people offered him something to eat.
[ترجمه ترگمان]هر جا که می رفت، مردم فقیر بودند، و همه مردم چیزی برای خوردن به او می دادند
[ترجمه گوگل]همه جا او رفت، مردم فقیر بودند، و همه این افراد به او غذا خوردند
11. The first was from a destitute young woman about to be evicted and threatening to gas her four children, then herself.
[ترجمه ترگمان]اولی از زن فقیری بود که می خواست از خانه بیرون رانده شود و تهدید کند که چهار فرزندش را گاز می گیرد
[ترجمه گوگل]اولا از یک زن جوان ناتوان بود که او را بیرون آورد و تهدید به تهیه چهار فرزندش کرد و سپس خودش
12. In the main, the destitute wayfarers were treated well.
[ترجمه ترگمان]در خیابان اصلی، رهگذران بی پناه به خوبی رفتار می کردند
[ترجمه گوگل]در اصل، راههای ناتوان به خوبی تحت درمان قرار گرفتند
13. For the destitute, the impoverished, the sick, the hunted and the bereft, life was intolerably precarious.
[ترجمه ترگمان]برای تهیدستان، تهیدست، بیمار، شکار شده و محروم، زندگی به طور غیرقابل تحملی متزلزل بود
[ترجمه گوگل]برای فقیر، فقیر، بیمار، شکار و از دست رفته، زندگی غیر قابل تحمل بود
14. The local government provided relief for the destitute.
[ترجمه ترگمان]دولت محلی برای نیازمندان کمک های امدادی تامین کرد
[ترجمه گوگل]دولت محلی برای افراد فقیر امداد رسانی کرد