1. he established a strong centralized state
او دولت مرکزی نیرومندی را بنیان نهاد.
2. France is the archetype of the centralized nation-state.
[ترجمه ترگمان]فرانسه طرح اصلی ملت متمرکز است
[ترجمه گوگل]فرانسه آرکه تایپ دولت ملت متمرکز است
3. The administration of city schools was centralized last year.
[ترجمه ترگمان]اداره مدارس شهر در سال گذشته متمرکز شده بود
[ترجمه گوگل]مدیریت مدارس شهر سال گذشته متمرکز بود
4. Centralized government, so the argument goes, is too far removed from the problems of ordinary citizens.
[ترجمه ترگمان]دولت متمرکز، بنا بر این بحث، از مشکلات شهروندان عادی بسیار دور است
[ترجمه گوگل]استدلال می کند که دولت متمرکز، از مشکلات شهروندان عادی بسیار دور است
5. In old days wealth and power centralized in the hands of a few noble families.
[ترجمه ترگمان]در روزگار قدیم ثروت و قدرت در دستان چند خانواده شریف متمرکز شده بود
[ترجمه گوگل]در روزهای اخیر، ثروت و قدرت متمرکز به دست چند خانواده شریف بود
6. Industry showed a tendency towards increasingly centralized administration.
[ترجمه ترگمان]صنعت گرایش به مدیریت بیش از حد متمرکز را نشان داد
[ترجمه گوگل]صنایع نشان داد که تمایل به مدیریت به طور فزاینده متمرکز است
7. That was largely due to the centralized organization mandated for all Air Force wings-and its damaging results.
[ترجمه ترگمان]این امر تا حد زیادی به خاطر سازمان متمرکز برای تمامی باله ای نیروی هوایی و نتایج زیان آور آن بود
[ترجمه گوگل]این امر عمدتا به دلیل سازمان متمرکز برای تمام بال های هوایی بود و نتایج آن مخرب بود
8. Operations should be run by a highly centralized unitary body which would provide services on the trunk routes of the world.
[ترجمه ترگمان]عملیات باید توسط یک سازمان واحد متمرکز واحد اجرا شود که خدمات را در مسیرهای حمل و نقل دنیا فراهم می آورد
[ترجمه گوگل]عملیات باید توسط یک سازمان واحد مرکزی متمرکز انجام شود که خدمات را در مسیرهای تنه در جهان ارائه می دهد
9. No centralized institutions or government decrees would interfere with the western artist's supremacy.
[ترجمه ترگمان]هیچ نهاد متمرکزی یا احکام دولتی با برتری هنرمند غربی خللی وارد نمی کند
[ترجمه گوگل]هیچ نهادهای متمرکز و حکم حکومتی با برتری هنرمند غرب مواجه نخواهند شد
10. The more centralized, urbanized and mechanized a society becomes, the less control we have and the more violence is bred.
[ترجمه ترگمان]هرچه بیشتر متمرکز، شهری و مکانیزه باشد، جامعه ای می شود که ما کم تر کنترل می کنیم و خشونت بیشتری پرورش می یابد
[ترجمه گوگل]جامعه متمرکز، شهری و مکانیزه می شود، کنترل کمتری دارد و خشونت بیشتر به وجود می آید
11. Is government becoming too centralized?
[ترجمه ترگمان]آیا دولت بیش از حد متمرکز شده است؟
[ترجمه گوگل]آیا دولت بیش از حد متمرکز شده است؟
12. However, both sides developed a centralized party organization, with politicians following the party line.
[ترجمه ترگمان]با این حال، هر دو طرف یک سازمان حزب مرکزی را با سیاستمدارانی که به دنبال خط حزبی بودند، توسعه دادند
[ترجمه گوگل]با این حال، هر دو طرف یک سازمان حزبی متمرکز را با سیاستمداران پیرو خط حزب به وجود آوردند
13. Moreover, in the old centralized system, both the new and old generation fighters had the same abysmally low rates.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، در سیستم قدیمی متمرکز هم، هم مبارزان نسل جدید و هم نسل جدید به شدت نرخ های پایینی داشتند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، در سیستم متمرکز قدیمی، هر دو جنگجویان نسل جدید و نسل دارای نرخ پایین پایین انعطاف پذیری بودند
14. Also, everyone in a centralized organization gets conditioned to standing around and waiting for orders to come from on high.
[ترجمه ترگمان]هم چنین، هر کس در یک سازمان متمرکز، شرطی شده است که بایستد و منتظر دستور باشد که از بالا بیاید
[ترجمه گوگل]همچنین، هر کس در یک سازمان متمرکز، موظف به ایستادن در اطراف می شود و انتظار می رود که دستورات از بالا برود
15. Cypherpunks intend to level the playing field against centralized computer resources with the Fax Effect.
[ترجمه ترگمان]Cypherpunks قصد دارند تا سطح بازی را در مقابل منابع کامپیوتر متمرکز با اثر دورنگار محدود کنند
[ترجمه گوگل]Cypherpunks قصد دارد سطح بازی را در برابر منابع کامپیوتری متمرکز با اثر فاکس مقایسه کند