کلمه جو
صفحه اصلی

bemused


معنی : ژولیده
معانی دیگر : (verb transitive) گیج کردن، غرق افکار شاعرانه کردن، بفکر انداختن

انگلیسی به انگلیسی

• confused, bewildered, baffled; having one's attention occupied
if you are bemused, you are slightly puzzled or confused.

مترادف و متضاد

ژولیده (صفت)
confused, dazed, bewildered, embarrassed, bemused, unkempt, disheveled, scruffy, tangled, slovenly, shaggy, entangled, sloven, uncouth, tangly

جملات نمونه

1. he was bemused by the city's traffic system
او اصلا از وضع ترافیک شهر سر در نمی آورد.

2. He was rather bemused by children.
[ترجمه ترگمان]از نظر بچه ها گیج شده بود
[ترجمه گوگل]او بیشتر از بچه ها ناراحت بود

3. She was bemused by all the questions.
[ترجمه ترگمان]او از این همه سوال گیج شده بود
[ترجمه گوگل]او با تمام سوالات از بین رفت

4. She looked somewhat shaken and bemused by what had happened.
[ترجمه ترگمان]از اتفاقی که افتاده بود کمی گیج و مبهوت به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسید که تا چه حدی اتفاق افتاده است

5. The old man sat bemused in the winter sun.
[ترجمه ترگمان]پیرمرد در آفتاب زمستانی ساکت نشسته بود
[ترجمه گوگل]مرد پیرمرد در خورشید زمستان خفه شد

6. I must admit that I was rather bemused by his sudden anger.
[ترجمه ترگمان]باید اعتراف کنم که از خشم ناگهانی او اندکی گیج شده بودم
[ترجمه گوگل]من باید اعتراف کنم که من خشم ناگهانی او را نگران کرده بودم

7. Sarah looked totally bemused.
[ترجمه ترگمان]سارا کاملا گیج به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]سارا کاملا ناامید شد

8. Connie was rather bemused by all the attention she was getting.
[ترجمه ترگمان]کنی هم از توجه همه جلب توجه می کرد
[ترجمه گوگل]کانی با توجه به اینکه او در حال گرفتن بود، از بین رفت

9. He looked slightly bemused by all the questions.
[ترجمه ترگمان]او از تمام سوال ها مات و مبهوت به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او با تمام سوالاتی که به نظر می رسید، کمی نگران بود

10. I was beginning to feel slightly bemused.
[ترجمه ترگمان]کم کم داشتم گیج می شدم
[ترجمه گوگل]من شروع کردم به کمی احساس ناامیدی

11. He was still bemused about the money.
[ترجمه ترگمان]هنوز در مورد پول گیج بود
[ترجمه گوگل]او هنوز در مورد پول مبهوت شده بود

12. Mixing with the bemused and baffled guests are actors who stage-manage the whole affair.
[ترجمه ترگمان]قاطی کردن با مهمان گیج شده و گیج کنندگی، بازیگرانی هستند که کل ماجرا را مدیریت می کنند
[ترجمه گوگل]مخلوط کردن با مهمانان ناخوشایند و ناراحت کننده، بازیگران هستند که همه امور را مدیریت می کنند

13. Many pupils are bemused by the dual system of measures.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دانش آموزان از سیستم دوگانه محاسبات گیج می شوند
[ترجمه گوگل]بسیاری از دانش آموزان از طریق سیستم دوگانه اقدامات مورد سوء استفاده قرار می گیرند

14. He was bemused by his sudden close proximity to such a powerful individual and enjoyed the attention this brought him from others.
[ترجمه ترگمان]او از نزدیکی نزدیک او به چنین فردی قدرتمند گیج شده بود و از توجه او به دیگران لذت می برد
[ترجمه گوگل]او ناشی از نزدیکی ناگهانی خود به چنین فردی قدرتمند بود و از این که او را از دیگران به ارمغان آورد، لذت بردم

پیشنهاد کاربران

کمی گیج و سردر گم شده
He was looking from one face to the other with an air of bemused disbelief.
او در حال نگاه کردن از یک صورت به دیگری با یک حالت باورنکردنی از سردرگمی بود

مبهوت


کلمات دیگر: