کلمه جو
صفحه اصلی

prophesy


معنی : غیبگویی یا پیشگویی کردن
معانی دیگر : (تحت الهام خداوند) پیشگویی کردن، (پیامبرانه) اعلام کردن، پیش بینی کردن، آینده نگری کردن

انگلیسی به فارسی

غیبگویی یا پیشگویی کردن


پیشگویی، غیبگویی یا پیشگویی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: prophesies, prophesying, prophesied
(1) تعریف: to foretell or reveal, esp. under divine inspiration.
مترادف: augur, divine, foretell, predict, presage, prognosticate
مشابه: foresee

- The seers prophesied a great victory in battle.
[ترجمه ترگمان] The در جنگ پیروزی بزرگی را پیش بینی می کردند
[ترجمه گوگل] چشم اندازها پیروزی بزرگ در نبرد را پیشگویی کردند

(2) تعریف: to indicate in advance; prefigure or foreshadow.
مترادف: augur, forecast, foreshadow, foreshow, foretell, foretoken, omen, portend, prefigure, presage
مشابه: bode

(3) تعریف: to announce as a prophecy.
مترادف: foretell, predict
مشابه: proclaim, pronounce
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: prophesiable (adj.), prophesier (n.)
(1) تعریف: to reveal the future or divine will or judgment; serve as a prophet.
مترادف: augur
مشابه: divine

(2) تعریف: to make predictions.
مترادف: forecast, predict, presage, prognosticate
مشابه: augur, divine

• predict, forecast, foretell
if you prophesy something, you say that you believe it will happen.

مترادف و متضاد

غیب گویی یا پیشگویی کردن (فعل)
prophesy

predict, warn


Synonyms: adumbrate, augur, call, call the turn, crystal-ball, divine, forecast, foresee, foretell, forewarn, have a hunch, make book, portend, predict, presage, prognosticate, psych it out, see coming, soothsay, vaticinate


جملات نمونه

1. i can't prophesy who will win the election
نمی توانم پیش بینی کنم چه کسی در انتخابات پیروز خواهد شد.

2. It is easy to prophesy after the event.
[ترجمه ترگمان]پیشگویی پس از این رویداد آسان است
[ترجمه گوگل]پس از رویداد، پیشگویی آسان است

3. He refused to prophesy when the economy would begin to improve.
[ترجمه ترگمان]او حاضر نشد پیش بینی کند که اقتصاد در چه زمانی بهبود خواهد یافت
[ترجمه گوگل]او از زمانی که اقتصاد شروع به بهبود می کند، از پیشگویی خودداری کرد

4. However it would take a brave man to prophesy that they will never come back.
[ترجمه ترگمان]اما پیشگویی می کند که دیگر باز نخواهند گشت
[ترجمه گوگل]با این حال، یک مرد شجاع برای پیشگویی که هرگز برگشت نخواهد یافت

5. Her ability to prophesy about the future made many people think she was a witch.
[ترجمه ترگمان]توانایی او به پیشگویی در مورد آینده باعث شد بسیاری از مردم فکر کنند که او یک ساحره است
[ترجمه گوگل]توانایی او برای پیشگویی در مورد آینده، بسیاری از مردم فکر می کنند او یک جادوگر است

6. Horned Io, mild of eye, now hear Prometheus prophesy.
[ترجمه ترگمان]طوطی کوچک Io که در حال حاضر صدای Prometheus prophesy را می شنید
[ترجمه گوگل]شاخدار یو، خفیف چشم، در حال حاضر پرومتئوس را می شنویم

7. Seized for a moment by the power of prophesy, Caledor spoke words that would ring down the ages.
[ترجمه ترگمان]سخت گرفتار قدرت پیشگویی پیشگویی شده بود و کلماتی را بیان می کرد که در قرون و اعصار آینده طنین می افکند
[ترجمه گوگل]کالدور برای مدت کوتاهی با قدرت پیشگویی دست به گریبانانی زد که سالها حلقه زده است

8. For you can all prophesy one by one, so that all may learn all be encouraged.
[ترجمه ترگمان]زیرا شما می توانید همه چیز را پیشگویی کنید تا همه چیز مورد تشویق قرار گیرد
[ترجمه گوگل]برای همه شما می توانید یک به یک را پیش بینی کنید تا همه بتوانند همه را تشویق کنند

9. To wit, the prophets of Israel which prophesy concerning Jerusalem, and which see visions of peace for her, and there is no peace, saith the Lord GOD.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که پیامبران اسرائیل که در مورد اورشلیم پیشگویی می کنند و رویاهای صلح را برای او می بینند و هیچ گونه صلحی وجود ندارد
[ترجمه گوگل]به عبارتی، پیامبران اسرائیل که درباره اورشلیم پیشگویی می کنند و دیدگاه های صلح را برای او می بینند و صلح وجود ندارد، خداوند یهوه می گوید

10. I would not dare to prophesy who will win the election.
[ترجمه ترگمان]من جرات نمی کنم پیش بینی کنم که چه کسی در انتخابات پیروز خواهد شد
[ترجمه گوگل]من جرأت نمی کنم که پیشگویی کنم که چه کسانی انتخابات را برنده خواهند شد

11. For we know in part, and we prophesy in part.
[ترجمه ترگمان]زیرا ما به نوبه خود می دانیم که پیشگویی می کنیم
[ترجمه گوگل]زیرا ما بخشی از آن را می دانیم و بخشی از آن را پیشگویی می کنیم

12. Then said he unto me, Prophesy unto the wind, prophesy, son of man, and say to the wind, Thus saith the Lord GOD; Come from the four winds, O breath, and breathe upon these slain, that they may live.
[ترجمه ترگمان]سپس به من گفت: پیشگویی، پیشگویی، پسر انسان، و به باد می گوید
[ترجمه گوگل]سپس او را به من گفت: 'پیشگویی به باد، پیشگویی، پسر انسان، و به باد بگو: خداوند متعال می گوید؛ بیا از چهار باد، نفس بکشید، و بر این کشته ها نفس بکشید تا بتوانند زندگی کنند

13. Son set thy face against Zidon and prophesy against it.
[ترجمه ترگمان]تو صورت خود را بر ضد Zidon و پیشگویی پیشگویی پیشگویی کن
[ترجمه گوگل]پسر چهره شما را نسبت به زیدون برپا کرد و بر آن پیش بینی کرد

14. Therefore, my brethren, desire earnestly to prophesy, and do not forbid to speak in tongues.
[ترجمه ترگمان]از این رو، برادران من، خواهان آمدن به پیشگویی، و از حرف زدن با زبانشان ممنوع است
[ترجمه گوگل]بنابراین، برادران من، میل جدی به پیشگویی و ممنوع دادن به صحبت در زبان ها ندارند

15. Wherefore, brethren, covet to prophesy, and forbid not to speak with tongues.
[ترجمه ترگمان]از این رو، برادران، آرزوی پیشگویی را داشته باشید و قدغن کنند که با زبانشان حرف نزنید
[ترجمه گوگل]به همین دلیل، برادران، خویشتن را برای پیشگویی و ممنوع دادن به صحبت با زبانها ممنوع کنید

He prophesied that there would be seven fat years and seven lean years.

او پیشگویی کرد که هفت سال فراوانی و هفت سال قحطی خواهد بود.


I can't prophesy who will win the election.

نمی‌توانم پیش‌بینی کنم چه کسی در انتخابات پیروز خواهد شد.


پیشنهاد کاربران

پیش گویی کردن
predict forecast
foretell - prophesy
its not easy to prophesy

prophesy ( verb ) = پیش گویی کردن، پیش بینی کردن ، آینده نگری کردن

examples:
1 - Few could have prophesied this war.
تعداد کمی می توانستند این جنگ را پیشگویی کنند.
2 - He prophesied that the present government would only stay four years in office.
او پیش بینی کرد که دولت فعلی تنها چهار سال در این سمت باقی خواهد ماند.
3 - I wouldn't like to prophesy what will happen to that marriage!
دوست ندارم پیشگویی کنم که آن ازدواج چه خواهد شد!
4 - He prophesied a Democratic defeat in the next election.
او پیش بینی کرد که دموکرات ها در انتخابات بعدی شکست خواهند خورد.


کلمات دیگر: