کلمه جو
صفحه اصلی

predominantly


بطور مسلط یا برجسته

انگلیسی به فارسی

اکثراً، اکثر، به‌طور عمده، عمدتاً، بیشتر


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: mainly; chiefly; for the most part.

- France's population is predominantly Catholic.
[ترجمه ترگمان] جمعیت فرانسه عمدتا کاتولیک است
[ترجمه گوگل] جمعیت فرانسه عمدتا کاتولیک است

• generally, prevalently, usually; mainly, primarily, mostly

جملات نمونه

1. this school's students are predominantly black
بیشتر دانش آموزان این مدرسه سیاهپوست هستند.

2. These people are predominantly Russian Orthodox by religion.
[ترجمه ترگمان]این مردم عمدتا مذهب ارتدوکس روسیه هستند
[ترجمه گوگل]این افراد عمدتا ارتدکس روسیه با دین هستند

3. She is predominantly a dancer, but she also sings.
[ترجمه ترگمان]او عمدتا یک رقاص است، اما او آواز می خواند
[ترجمه گوگل]او عمدتا یک رقصنده است، اما او نیز آواز می خواند

4. The city's population is predominantly Irish.
[ترجمه ترگمان]جمعیت این شهر عمدتا ایرلندی است
[ترجمه گوگل]جمعیت شهر عمدتا ایرلندی است

5. She works in a predominantly male environment.
[ترجمه ترگمان]او در یک محیط مرد غالب کار می کند
[ترجمه گوگل]او در یک محیط غالب مردانه کار می کند

6. The workforce is predominantly male.
[ترجمه ترگمان]نیروی کار عمدتا مردانه است
[ترجمه گوگل]نیروی کار عمدتا مرد است

7. Later life is predominantly a female experience.
[ترجمه ترگمان]زندگی بعدی عمدتا یک تجربه زن است
[ترجمه گوگل]زندگی بعدا عمدتا یک تجربه زن است

8. You must have predominantly fast-twitch, white fibres in your muscles to generate really fast, explosive action.
[ترجمه ترگمان]شما باید به طور غالب، الیاف سفید را در عضلات خود داشته باشید تا به شدت عمل کنید
[ترجمه گوگل]شما باید دارای فیبرهای غلیظ و سریع در عضلات خود باشید تا بتوانید سریع و انفجاری ایجاد کنید

9. Not surprisingly, therefore, most marketing efforts concentrate predominantly on satisfying people's wants.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، اغلب تلاش های بازاریابی عمدتا بر ارضای خواسته های مردم متمرکز هستند
[ترجمه گوگل]تعجب آور نیست، بنابراین، اکثر تلاش های بازاری متمرکز بر رضایت مردم است

10. Co-workers have always been predominantly female, he promoted women to top levels from the get-go.
[ترجمه ترگمان]او گفت که کارگران همیشه زن بوده اند و زنان را به سطوح بالاتر ارتقا داده است
[ترجمه گوگل]همکاران همواره عمدتا زن بوده اند و زنان را به سمت بالا رفتن از سطح بالا ارتقا دادند

11. Predominantly its work is case work, considering whether individual applicants should receive exemptions from examinations and pupillage.
[ترجمه ترگمان]با توجه به اینکه آیا متقاضیان فرد باید معافیت از امتحانات و pupillage را دریافت کنند، کار خود را انجام می دهد
[ترجمه گوگل]اغلب کارهای او کار موردی است، با توجه به این که آیا متقاضیان باید از معاینات و سوء تفاهم برخوردار باشند

12. It was an aggressive assertion of a predominantly male, working-class integrity against incursions from middle-class intellectuals and foreign influence.
[ترجمه ترگمان]این یک ادعای تهاجمی نسبت به تمامیت مرد و طبقه کارگر در برابر نفوذ روشنفکران طبقه متوسط و نفوذ خارجی بود
[ترجمه گوگل]این ادعا تهاجمی بود که به طور کلی مردانگی و یکپارچگی طبقه کارگر در مقابل حملات از روشنفکران طبقه متوسط ​​و نفوذ خارجی بود

13. Jenkins complained about alleged voter fraud in predominantly black New Orleans precincts, which made the difference in his narrow loss.
[ترجمه ترگمان]جنکینز همیشه درباره تقلب در رای دهندگان در صحن نیو Orleans که منجر به ضرر narrow می شد شکایت داشت
[ترجمه گوگل]جنکینز شکایتی در مورد تقلب رای دهندگان در اغلب مدارس جدید نیواورلئان داشت، که باعث افت شدید آن شد

14. A predominantly female race, they have been known to take mortals to be their husbands.
[ترجمه ترگمان]نژادی از جنس مونث، آن ها می دانند که مردم فانی را به عنوان شوهران خود انتخاب می کنند
[ترجمه گوگل]نژاد غالب نژاد زن، آنها شناخته شده است که مرگ و میر به عنوان شوهر خود را

پیشنهاد کاربران

عمدتا، به طور عمده

عمدتا

غالبا

غالب، برجسته

اغلب

کاملاً

اغلب، اساساً، در بیشتر موارد، به طور کلی، عمدتاً، غالباً

غالباً /ترجمه بهتریه
چون از dominate میاد که به معنی غالب شدن، چیره شدن ، مسلط شدن هستش

predominantly ( adv ) = عمدتاٌ، غالباً، اساساً، اکثراً

a predominantly zoroastrian community = یک جامعه عمدتا زرتشتی

examples:
1 - The city’s population is predominantly Irish.
جمعیت این شهر عمدتا ایرلندی است.
2 - A predominantly Iranian - speaking population lives in a small part of Venice in Italy.
در بخش کوچکی از ونیز در ایتالیا ، جمعیتی عمدتا ایرانی زبان زندگی می کنند.
3 - many cities in the southwest are predominantly hispanic.
بسیاری از شهرهای واقع در جنوب غربی عمدتا اسپانیایی زبان هستند.
4 - She is predominantly a dancer, but she also sings.
او اساساً یک رقاص است ، اما او همچنین آواز می خواند.

Brian is predominantly a boys name, with 0. 45% of brians being ggirls

هم معنی با Primarily و mostly و mainly
غالبا ، عمدتا


کلمات دیگر: