1. despotism and parliamentary democracy
حکومت استبدادی و مردم سالاری پارلمانی
2. the governor's despotism had become intolerable
مردم آزاری استاندار غیرقابل تحمل شده بود.
3. After years of despotism, the country is now moving towards democracy.
[ترجمه ترگمان]پس از سال ها استبداد، این کشور اکنون در حال حرکت به سوی دموکراسی است
[ترجمه گوگل]پس از سالها استبداد، کشور در حال حرکت به سمت دموکراسی است
4. Their starting point is bourgeois despotism, which in culture becomes the cultural despotism of the bourgeoisie.
[ترجمه ترگمان]نقطه شروع آن ها استبداد بورژوا است، که در فرهنگ، استبداد فرهنگی طبقه بورژوازی می شود
[ترجمه گوگل]نقطه شروع آنها نقطه شروع استبداد بورژوایی است که در فرهنگ آن به استبداد فرهنگی بورژوازی تبدیل می شود
5. Ministerial despotism could not be profitably run by clerical reactionaries ignorant of the financial world.
[ترجمه ترگمان]استبداد، استبداد، نمی تواند با کشیشان reactionaries که از دنیای مالی بی اطلاع است، اداره شود
[ترجمه گوگل]استبداد وزیران نمی تواند به طور سودآور توسط ریاست های رؤسای جمهوری که دغدغه دنیای مالی دارند نادیده گرفته شود
6. In the eighteenth and nineteenth centuries, enlightened despotism, secularism, nationalism and liberalism had all fanned the flames.
[ترجمه ترگمان]در قرن هجدهم و نوزدهم، استبداد روشنفکر، سکولاریسم، ناسیونالیسم و لیبرالیسم همگی به آتش دامن زده بودند
[ترجمه گوگل]در قرن هجدهم و نوزدهم، استبداد روشن، سکولاریسم، ناسیونالیسم و لیبرالیسم همه شعله های آتش را فراموش کرده بودند
7. Cecilia, viuda attacks despotism in the government.
[ترجمه ترگمان]سیسیلیا، viuda، استبداد را در دولت تشدید کرده است
[ترجمه گوگل]سیسیلیا، وودا حمله به استبداد در دولت است
8. Bureaucracy is the derivation of feudal despotism, it is a long and complex historical phenomenon.
[ترجمه ترگمان]این پدیده، برگرفته از استبداد feudal، و این یک پدیده تاریخی طولانی و پیچیده است
[ترجمه گوگل]بوروکراسی مشتق استبداد فئودالی است، این یک پدیده تاریخی طولانی و پیچیده است
9. If it does not mean bourgeois despotism, then there is no sense to it at all.
[ترجمه ترگمان]اگر به معنای استبداد بورژوا نیست، پس هیچ مفهومی ندارد
[ترجمه گوگل]اگر این به معنای استبداد بورژوایی نیست، در این صورت معنی آن وجود ندارد
10. Diem, a profound traditionalist, ran a family despotism in the oriental manner.
[ترجمه ترگمان]یک سنت عمیق، یک سنت عمیق، یک استبداد خانواده را در طرز شرقی اداره می کرد
[ترجمه گوگل]دیم، یک سنت گرای عمیق، یک استبداد خانوادگی را به شیوه ای شرقی راه اندازی کرد
11. The recognition s of despotism in Chinese and western languages are greatly different.
[ترجمه ترگمان]رسمیت شناختن استبداد در زبان های چینی و غربی بسیار متفاوت است
[ترجمه گوگل]شناختن استبداد در زبانهای چینی و غربی بسیار متفاوت است
12. Is not liberty the destruction of all despotism - including, of course, legal despotism?
[ترجمه ترگمان]آیا آزادی همه استبداد از جمله، البته، استبداد قانونی است؟
[ترجمه گوگل]آزادی نابودی تمام استبداد - از جمله، البته، استبداد قانونی است؟
13. One of these forces was dictatorship or despotism.
[ترجمه ترگمان]یکی از این نیروها دیکتاتوری یا استبداد بود
[ترجمه گوگل]یکی از این نیروها دیکتاتوری یا استبداد بود
14. Instead, they turn to the law for this despotism, this absolutism, this omnipotence.
[ترجمه ترگمان]در عوض، آن ها به قانون برای این استبداد، این استبداد مطلق، این قدرت مطلق تبدیل می شوند
[ترجمه گوگل]در عوض، برای این استبداد، این مطلق بودن، این قدرت مطلق، به قانون می آیند
15. Moreover, the character of this despotism was itself shaped by much larger forces - that is, the semifeudal, semicolonial quality of Chinese civilization.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، شخصیت این استبداد خود را به وسیله نیروهای بزرگتری تشکیل می داد - یعنی، semifeudal، و کیفیت تمدن چین
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، شخصیت این استبداد به خودی خود به شکل نیروهای بسیار بزرگتر - یعنی نیمه افطار، کیفیت نیمه قیمتی تمدن چینی شکل گرفت