کلمه جو
صفحه اصلی

destabilize


معنی : بی ثبات کردن، غیر ثابت کردن
معانی دیگر : (ثبات چیزی را به هم زدن) بی ثبات کردن، ناپایدار کردن، ناپابرجا کردن

انگلیسی به فارسی

غیر‌ثابت کردن، بی‌ثبات کردن


بی ثبات کردن، غیر ثابت کردن


انگلیسی به انگلیسی

• make unsteady, make unstable; become unstable (also destabilise)

مترادف و متضاد

بی ثبات کردن (فعل)
vary, destabilize

غیر ثابت کردن (فعل)
destabilize, unfix

جملات نمونه

1. foreign agents tried to destabilize his government
عوامل خارجی کوشیدند دولت او را متزلزل کنند.

2. They uncovered a plot to destabilize the government.
[ترجمه ترگمان]آن ها توطئه ای برای بی ثبات کردن دولت کشف کردند
[ترجمه گوگل]آنها یک نقشه برای بی ثبات کردن دولت را کشف کردند

3. Terrorist attacks on senior officials were threatening to destabilize the government.
[ترجمه ترگمان]حملات تروریستی به مقامات ارشد تهدید به بی ثبات کردن دولت کردند
[ترجمه گوگل]حملات تروریستی به مقامات ارشد تهدید کرده بود که دولت را بی ثبات سازد

4. Their sole aim is to destabilize the Indian government.
[ترجمه ترگمان]تنها هدف آن ها بی ثبات کردن دولت هند است
[ترجمه گوگل]هدف آنها تنها نابودی دولت هند است

5. The terrorists were planning acts of sabotage to destabilize the country.
[ترجمه ترگمان]تروریست ها در حال برنامه ریزی برای کارشکنی در بی ثبات کردن کشور بودند
[ترجمه گوگل]تروریست ها برنامه های خرابکاری را برای بی ثبات کردن کشور برنامه ریزی کردند

6. Further increases in imports could destabilize the economy.
[ترجمه ترگمان]افزایش بیشتر در واردات می تواند اقتصاد را بی ثبات کند
[ترجمه گوگل]افزایش بیشتر واردات می تواند اقتصاد را بی ثبات سازد

7. Apparently the CIA acted to destabilize Communist governments.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا سازمان سیا اقدام به بی ثبات کردن دولت های کمونیست کرده است
[ترجمه گوگل]ظاهرا سیا مجبور به بی ثبات کردن دولت های کمونیست شد

8. A new cycle of chain reactions could destabilize the system of people who use, provide and pay for health care.
[ترجمه ترگمان]یک چرخه جدید از واکنش های زنجیره ای می تواند سیستم افرادی که از آن ها استفاده می کنند را بی ثبات کند و هزینه مراقبت های بهداشتی را پرداخت کند
[ترجمه گوگل]یک چرخه جدید واکنش های زنجیره ای می تواند سیستم افرادی را که برای مراقبت های بهداشتی استفاده می کنند، ارائه و پرداخت می کنند، بی ثبات سازد

9. At no time can the feed system destabilize an otherwise stable.
[ترجمه ترگمان]در هیچ زمان نمی توان سیستم فید را ناپایدار کرد
[ترجمه گوگل]در هیچ زمان سیستم تغذیه نمی تواند بی ثبات باشد

10. He warned that the fighting in Lebanon could destabilize the Middle East.
[ترجمه ترگمان]او هشدار داد که جنگ در لبنان می تواند خاور میانه را بی ثبات کند
[ترجمه گوگل]وی هشدار داد که جنگ در لبنان می تواند خاورمیانه را بی ثبات کند

11. "The current wave of Southeast Asian acquisitions could destabilize the region, jeopardizing decades of peace, " warns SIPRI's Asia expert Siemon Wezeman.
[ترجمه ترگمان]siemon Wezeman، کارشناس آسیای میانه آنلاین، هشدار می دهد: \" موج کنونی of جنوب شرق آسیا می تواند منطقه را بی ثبات کند و دهه ها صلح را به خطر اندازد \"
[ترجمه گوگل]Siemon Wezeman، متخصص آسیا SIPRI، می گوید: 'موج فعلی تولیدات آسیای جنوب شرقی می تواند این منطقه را بی ثبات سازد و به دهه های صلح آسیب برساند '

12. Terrorist attacks were threatening to destabilize the government.
[ترجمه ترگمان]حملات تروریستی تهدیدی برای بی ثبات کردن دولت بود
[ترجمه گوگل]حملات تروریستی تهدید کرده بود که دولت را بی ثبات سازد

13. CredIt'subsidies contributed to inflation and helped destabilize the overall economy.
[ترجمه ترگمان]سوبسیدهای credit به تورم کمک کرده و به بی ثبات کردن اقتصاد کلی کمک کرده اند
[ترجمه گوگل]کمک های CredIt به تورم کمک کرد و اقتصاد کلی را نابود کرد

14. Among other things, he alleged that MI5 had tried to destabilize the Wilson governments.
[ترجمه ترگمان]در بین موارد دیگر، او ادعا کرد که MI۵ تلاش کرده است دولت ویلسون را بی ثبات کند
[ترجمه گوگل]در میان چیزهای دیگر، او ادعا کرد که MI5 سعی کرده است دولت های ویلسون را بی ثبات سازد

15. And it can easily be so strong it will actually destabilize income.
[ترجمه ترگمان]و به راحتی می تواند به قدری قوی باشد که درآمد را ناپایدار کند
[ترجمه گوگل]و این به راحتی می تواند بسیار قوی باشد که در واقع درآمد را بی ثبات سازد

Foreign agents tried to destabilize his government.

عوامل خارجی کوشیدند دولت او را متزلزل کنند.


The flood had a destabilizing effect on prices.

سیل ثبات قیمتها را برهم زد.


پیشنهاد کاربران

دربدر کردن

تضعیف کردن/ از بین بردن


کلمات دیگر: