کلمه جو
صفحه اصلی

bemire


معنی : کثیف کردن، گل الود کردن
معانی دیگر : گل آلود کردن، لجن مال کردن، در گل گیر کردن، با اشکال مواجه شدن

انگلیسی به فارسی

گل‌آلود کردن، کثیف کردن


بمیره، گل الود کردن، کثیف کردن


انگلیسی به انگلیسی

• dirty with mud; cause to sink in mud

مترادف و متضاد

کثیف کردن (فعل)
soil, besmear, bedraggle, slub, dirty, befoul, bemire, slubber, smutch

گل الود کردن (فعل)
mud, bemire, puddle, lair

جملات نمونه

The project is hopelessly bemired.

طرح با مشکلات بزرگی مواجه شده است.



کلمات دیگر: