کلمه جو
صفحه اصلی

bespatter


معنی : سرتاپاکثیف کردن، باطراف پاشیدن
معانی دیگر : گل و لای پاشیدن بر، باترشح باطراف پاشیدن

انگلیسی به فارسی

سرتاپاکثیف کردن، (باترشح) باطراف پاشیدن


مصارف، سرتاپاکثیف کردن، باطراف پاشیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bespatters, bespattering, bespattered
(1) تعریف: to splash and soil with drops or bits of matter; spatter.
مشابه: spatter

- The passing bus bespattered my clothes with mud.
[ترجمه ترگمان] اتوبوسی که در حال عبور بود، لباس هایم را با گل پر کرد
[ترجمه گوگل] اتوبوس عبور می کند لباس هایم را با گلدان می چسبانم

(2) تعریف: to defame or slander, as someone's reputation.
مشابه: spatter

• splatter all over; dirty by spattering

مترادف و متضاد

سرتاپا کثیف کردن (فعل)
bespatter

باطراف پاشیدن (فعل)
bespatter

جملات نمونه

A passing car bespattered me.

ماشینی که رد می‌شد به من گل پاشید.


1. The trousers were bespattered with mud.
[ترجمه ترگمان]شلوار پوشیده از گل بود
[ترجمه گوگل]شلوارها با گلایی پوشانده شدند

2. The backs of my legs were bespattered with mud after walking home in the rain.
[ترجمه ترگمان]پس از رفتن به خانه، پشت پاهام پر از گل و لای بود
[ترجمه گوگل]پس از پیاده روی خانه در باران، پشت پاهای من با گلدان درهم ریخت

3. Her clothes were bespattered with mud.
[ترجمه ترگمان]لباس هایش کثیف بود
[ترجمه گوگل]لباس هایش با گلدان های رنگ شده بود

4. The crown was bespattered with rubies, emeralds and pearls.
[ترجمه ترگمان]تاجی از یاقوت و زمرد و مروارید به چشم می خورد
[ترجمه گوگل]تاج با روبین، زمرد و مروارید پوشانده شد

5. The car bespattered my suit with mud.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل کت و شلوار مرا با گل خیس کرد
[ترجمه گوگل]ماشین با لباس گلدان من را پوشانده بود

6. The meaningless abstraction bespattered political and theoretical books.
[ترجمه ترگمان]این انتزاع بی حاصل، کتاب های سیاسی و سیاسی بود
[ترجمه گوگل]انتزاع بی معنی کتاب های سیاسی و نظری را دربر می گیرد

7. His reputation was bespattered by malicious gossip.
[ترجمه ترگمان]شهرت او از شایعات بدخواهانه پر بود
[ترجمه گوگل]شهرت او توسط شایعات مخرب درهم شکسته شد

8. In fact, use a network to derogate, bespatter competitor, had emerged in endlessly.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، استفاده از یک شبکه به derogate، رقیب bespatter، به طور پیوسته پدیدار شده است
[ترجمه گوگل]در حقیقت، استفاده از یک شبکه به منظور رد کردن، ردیابی نقاط ضعف، در بی نهایت ظهور کرده است

9. He thinks this is serious the bespatter, character that insulted him, also let oneself do not have face very much in good friend circle at the same time.
[ترجمه ترگمان]او فکر می کند که این موضوع جدی است، شخصیتی که به او توهین می کند، همچنین به خودش اجازه می دهد که در عین حال در جمع دوستان خوب با هم روبرو نشود
[ترجمه گوگل]او فکر می کند این جدی است، شخصیتی که به او محکوم شده است، و حتی اجازه نمی دهد که در یک زمان هم در یک دایره دوست خوب قرار بگیرد

10. It is the article of Baidu of a bespatter probably.
[ترجمه ترگمان]این مقاله of از bespatter است
[ترجمه گوگل]این مقاله احتمالا از Baidu از مصنوعی است

11. PPG calls bad luck to say, the competitor is intended bespatter is the crucial reason that its are immersed in public opinion eddy.
[ترجمه ترگمان]PPG شانس بدی برای گفتن دارد، رقیب در نظر گرفته می شود، دلیل اصلی آن است که غوطه ور در افکار عمومی غوطه ور است
[ترجمه گوگل]PPG می گوید موفق به گفتن نیست، رقیب در نظر گرفته نشده است، دلیل اصلی آن است که در افکار عمومی غوطه ور است

12. Still some people stem from a variety of purposes, try to slander to the policy of government and government on the net with bespatter.
[ترجمه ترگمان]با این حال، برخی از مردم از انواعی از اهداف جلوگیری می کنند، سعی می کنند به سیاست دولت و دولت در تور با bespatter افترا بزنند
[ترجمه گوگل]با این حال، برخی از اهداف مختلفی متضرر می شوند، سعی می کنند به سیاست دولت و حکومت در شبکه های خبری با هم متهم شوند

13. Long swim the right that net reservation takes law to act to the behavior of bespatter of relevant and concoctive fact, bring a false charge against sb.
[ترجمه ترگمان]مدت طولانی این حق را دارد که رزرو خالص قانون را به عمل آورد تا به رفتار of مربوط و concoctive عمل کند و بار اشتباهی در برابر sb قرار دهد
[ترجمه گوگل]طولانی است که حق را بپوشانید که رزرو خالص قانونی را اجرا می کند تا رفتار مربوط به واقعیت مربوط و مرتبط با آن را اعمال کند، اتهام نامناسب علیه اسب را جلب می کند


کلمات دیگر: