کلمه جو
صفحه اصلی

dethronement


معنی : خلع، عزل از پادشاهی
معانی دیگر : خلع، عزل از پادشاهی

انگلیسی به فارسی

خلع، عزل از پادشاهی، برکنارسازی


از بین بردن، خلع، عزل از پادشاهی


انگلیسی به انگلیسی

• act of dethroning

مترادف و متضاد

خلع (اسم)
discharge, deposal, dethronement

عزل از پادشاهی (اسم)
dethronement

جملات نمونه

1. The dethronement of learning is one of the most exciting intellectual frontiers we are now crossing.
[ترجمه ترگمان]علم of یکی از هیجان انگیزترین مرزه ای فکری است که ما اکنون در حال عبور از آن هستیم
[ترجمه گوگل]از بین رفتن یادگیری یکی از جالبترین مرزهای فکری است که اکنون در حال عبور از آن هستیم

2. But in the stagecraft of dethronement, Kingsley had not taken the bait, had not even blinked.
[ترجمه ترگمان]اما در the of، کینگزلی طعمه را نگرفته بود، حتی پلک هم نزده بود
[ترجمه گوگل]اما در حادثه ای که از بین رفت، Kingsley طعمه را نگرفته بود و حتی نمی فهمید

3. Afterwards, it happened the dethronement of the crown prince.
[ترجمه ترگمان]بعد از آن، این اتفاق برای ولیعهد افتاد
[ترجمه گوگل]پس از آن، از بین بردن شاهزاده تاج بود

4. What counts there is the dethronement of a tyrant.
[ترجمه ترگمان]چیزی که به حساب می آید the یک ستمگر است
[ترجمه گوگل]چیزی که شمرده می شود، تخریب یک ستمگر است

5. As the important administrations on the county level in the Han Dynasty, marquis-states were established with subinfeudation, and abolished with dethronement.
[ترجمه ترگمان]به عنوان دولت مهم در سطح شهرستان در سلسله هان، marquis با subinfeudation تاسیس شد و با dethronement منسوخ شد
[ترجمه گوگل]به عنوان دولت های مهم در سطح شهرستان در سلسله هان، دولت مارپیچ با supinfeution تاسیس شد، و لغو با تخریب

6. There are plenty of reasons to doubt the dollar's dethronement.
[ترجمه ترگمان]دلایل زیادی برای شک و تردید وجود دارد
[ترجمه گوگل]دلایل زیادی برای تضعیف تمدید دلار وجود دارد


کلمات دیگر: