معنی : معین
aiding
معنی : معین
انگلیسی به فارسی
کمک کردن، معین
مترادف و متضاد
معین (صفت)
certain, helping, given, aiding, specified, determined, defined, auxiliary, appointed, fixed, assigned, regular, supporting, thetic, thetical
جملات نمونه
1. aiding and abetting the enemy
کمک و همدستی با دشمن
2. he is aiding today those who may knife him tomorrow
او امروز به کسانی کمک می کند که ممکن است فردا از پشت به او خنجر بزنند.
پیشنهاد کاربران
کمک کننده/مفید
همدست ، یاری رسان
همدست ، مباشر
کلمات دیگر: