کلمه جو
صفحه اصلی

perch


معنی : تیر، جای امن، ماهی لوتی، جایگاه بلند، نشیمن گاه پرنده، چوب زیر پایی، قرار گرفتن، نشستن، در جای بلند قرار دادن
معانی دیگر : (جانور شناسی) لوتی (ماهی خاردار تیره ی percidae به ویژه perca flavescens که بومی امریکای شمالی است)، جای نشستن پرنده، نشستنگاه پرنده، نستم، آده، پرواز، پتواز، (به ویژه پرنده) نشستن بر، قرار گرفتن روی، قرار دادن، نشاندن، پتواز کردن، نشیمنگاه، استراحتگاه، (واحد سنجش درازا برابر با 5/029 متر) پرچ، (واحد اندازه گیری زمین برابر با 25/3) پرچ، (گاری و کالسکه و غیره) میله ای که دو محور چرخ های جلو و عقب را به هم وصل می کند، میل، فرود امدن

انگلیسی به فارسی

نشیمن گاه پرنده، چوب زیر پایی، تیر، میل، جایگاه بلند، جای امن، نشستن، قرار گرفتن، فرود آمدن،درجای بلند قرار دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a rod, branch, or the like on which birds sit.

- The parakeet flew back to its perch.
[ترجمه ترگمان] طوطی دوباره به جایگاه خود برگشت
[ترجمه گوگل] این پاراگراف به سرزمین خود بازگشت

(2) تعریف: a place to sit or rest, esp. a high, rather small place.

- She found a comfortable perch where she could sit quietly and read her book.
[ترجمه ترگمان] روی نیمکت راحتی نشسته بود که می توانست آرام بنشیند و کتابش را بخواند
[ترجمه گوگل] او یک لانه راحت پیدا کرد که در آن می توانست بی سر و صدا نشسته و کتابش را بخواند

(3) تعریف: a pole that connects the front and rear axles of a carriage, wagon, or the like.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: perches, perching, perched
(1) تعریف: to rest or come to rest on a branch, rod, or the like.

- The sparrows perched on the clothes line.
[ترجمه ترگمان] گنجشک ها در صف ایستاده بودند
[ترجمه گوگل] گنجشک بر روی خط لباس قرار دارد

(2) تعریف: to rest or be situated, esp. in a spot of high elevation.

- The monkeys were perching in the tree tops.
[ترجمه ترگمان] میمون ها در نوک درختان خوابیده بودند
[ترجمه گوگل] میمونها در درختان درختی پشمالو بودند
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: percher (n.)
• : تعریف: to position or set in a high place; place on or as if on a perch.

- She perched the cup on top of the bookcase.
[ترجمه ترگمان] او جام را بالای قفسه گذاشت
[ترجمه گوگل] او فنجانی را بالای کتابخانه گذاشت
اسم ( noun )
حالات: perch, perches
(1) تعریف: any of various edible freshwater fishes that have spiny fins.

(2) تعریف: any of various related or similar fishes.

• branch; position, standing; safe place; type of spiny fish found in european and north american waters
sit on a rod; sit on a branch; alight, land (slang); seat, sit; position, make stand
if you perch on something, you sit lightly on the edge or tip of it.
if one thing perches on another, or you perch it there, it is on the top or edge of the other thing, and looks as if it might fall off.
when a bird perches somewhere, for example on a branch or a wall, it stands there.
a perch is a place where a bird stands, especially a short rod in a cage where a pet bird stands.

مترادف و متضاد

تیر (اسم)
ache, pain, bar, shot, arrow, firing, fire, shaft, prop, mercury, lug, gunshot, dart, timber, staff, stanchion, butt shaft, staple, perch, spike, mast, quintain

جای امن (اسم)
haven, perch

ماهی لوتی (اسم)
perch

جایگاه بلند (اسم)
perch

نشیمن گاه پرنده (اسم)
roost, perch

چوب زیر پایی (اسم)
perch

قرار گرفتن (فعل)
stand, sit, lie, stymie, perch

نشستن (فعل)
sit, perch

در جای بلند قرار دادن (فعل)
perch

object placed high for sitting on


Synonyms: branch, landing place, lounge, pole, post, resting place, roost, seat


sit atop of


Synonyms: alight, balance, land, light, rest, roost, set down, settle, sit on, squat, touch down


Antonyms: lower


جملات نمونه

1. birds had turned the branch into a perch
پرندگان شاخه ی درخت را نشیمنگاه خود کرده بودند.

2. He watched the game from his perch on top of the wall.
[ترجمه ترگمان]بازی را از جایگاه خود روی دیوار تماشا می کرد
[ترجمه گوگل]او بازی را از چنگال خود در بالای دیوار تماشا کرد

3. She watched the parade from her perch on her father's shoulders.
[ترجمه ترگمان]او رژه parade را که روی شانه های پدرش بود تماشا می کرد
[ترجمه گوگل]او رژه را از روی سرش بر روی شانه پدرش تماشا کرد

4. A macaw screeched at him from its perch.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها از جایگاهش بیرون آمد و با صدای جیغ مانندی گفت:
[ترجمه گوگل]یک ماکاو از او سرازیر شد

5. I like fishing for perch on vacation.
[ترجمه ترگمان]من ماهی گیری رو دوست دارم واسه تعطیلات
[ترجمه گوگل]من برای تعطیلات ماهیگیری می خواهم

6. My father used to perch me on the front of his bike.
[ترجمه ترگمان] پدرم قبلا روی موتورش سوار من بود
[ترجمه گوگل]پدرم به من در جلوی دوچرخه سوار شد

7. Many house swallows perch themselves on the roof of the house.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از خانه خود را روی بام خانه می نشاند
[ترجمه گوگل]بسیاری از خانه ها بلعیدن خود را بر روی سقف خانه

8. The bird took its perch.
[ترجمه ترگمان]پرنده جایگاه خود را گرفت
[ترجمه گوگل]پرنده آن را گرفت

9. He watched the game from his precarious perch on top of the wall.
[ترجمه ترگمان]او بازی پر precarious را که روی دیوار نشسته بود تماشا می کرد
[ترجمه گوگل]او بازی را از حوضچه مضطرب خود در بالای دیوار تماشا کرد

10. We watched the parade from our perch.
[ترجمه ترگمان]ما رژه perch رو تماشا کردیم
[ترجمه گوگل]ما رژه را از سرزمین ما تماشا کردیم

11. The wig seemed to perch on his head.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که کلاه گیس بر سرش فرود آمده است
[ترجمه گوگل]کلاه گیس به نظر می رسید سرش را دراز می کرد

12. A robin came to perch on the trellis, only an arm's distance away.
[ترجمه ترگمان]یک سینه سرخ روی the نشسته بود و فقط فاصله یک بازویش را دور نگه داشته بود
[ترجمه گوگل]یک ربین به سمت درختکاری افتاد، تنها فاصله دور بازو بود

13. Kelston for good nets of roach, chub, perch and odd bream from pegs below the weir.
[ترجمه ترگمان]Kelston برای تورهای خوب ماهی، ماهی گیری، ماهی گیری و ماهی گیری عجیب از گیره در زیر سرریز
[ترجمه گوگل]کلستون برای شبکه های خوب چمن، چوبه، چوبه دار و پرتقال عجیب و غریب از چاقو ها در زیر آب و هوا

14. A raven swooped down from its perch in the rafters and dived at the wizard, talons open and gleaming.
[ترجمه ترگمان]یک کلاغ از جایگاه خود روی تیره ای سقف شیرجه زد و به طرف ساحر شیرجه رفت
[ترجمه گوگل]یک راننده از چنگال خود در تیرچه ها بیرون زد و در جادوگر غرق شد و صدای زنگ را باز کرد و درخشید

Birds had turned the branch into a perch.

پرندگان شاخه‌ی درخت را نشیمنگاه خود کرده بودند.


crows that were perching on telephone wires

کلاغهایی که روی سیمهای تلفن نشسته بودند


He perched a hat on his head.

کلاهی را بر سر خود گذاشت.


A cottage perched on the cliff.

کلبه‌ای بر روی صخره قرار داشت.


He perched himself on the table.

او خودش را روی میز قرار داد.


پیشنهاد کاربران

جای امن

( زمین شناسی ) معلق

استراحتگاه حیوان

قراردادن
گذاشتن

roost

ماهی سوف

به این چوب هایی که تو قفس پرنده میزارن هم میگن


کلمات دیگر: