کلمه جو
صفحه اصلی

puff up

انگلیسی به فارسی

پف کردن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to swell or make swell.

- My ankle puffed up after I twisted it.
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه آن را پیچ دادم، مچ پام باد کرد
[ترجمه گوگل] مچ پا من پس از آن که پیچیده شد، پف کرد
- He puffed up his chest.
[ترجمه ترگمان] سینه اش را باد داد
[ترجمه گوگل] او سینه اش را پف کرد

(2) تعریف: to fill up (someone) with pride or vanity through flattery or praise.

- She always succeeded in puffing up the boss at promotion time.
[ترجمه ترگمان] او همیشه موفق شده بود که سر وقت ترفیع بگیرد
[ترجمه گوگل] او همیشه موفق به پرورش رئیس در زمان ارتقاء

(3) تعریف: to become filled up with pride and conceit.

- He puffed up when he talked about his son, the doctor.
[ترجمه ترگمان] وقتی راجع به پسرش صحبت می کرد، از خواب پرید
[ترجمه گوگل] او هنگامی که درباره پسرش، دکتر صحبت کرد، پف کرد

• become swollen; swell up; inflate

جملات نمونه

1. He was too puffed up with his own importance, too blinded by vanity to accept their verdict on him.
[ترجمه ترگمان]او بیش از حد از خود بی خود شده بود و غرور و غرور خود را کور کرده بود تا رای خود را بر او قبول کند
[ترجمه گوگل]او بیش از حد اهمیت خود را بیش از حد پف کرده بود، بیش از حد کور با غرور به تصویب حکم او

2. Her body bloated and puffed up till pain seemed to burst out through her skin.
[ترجمه ترگمان]بدنش ورم کرده بود و باد کرده بود تا اینکه درد از پوستش بیرون زد
[ترجمه گوگل]بدن او نفخ و پف کرد تا درد به نظر می رسید از طریق پوست او را پشت سر گذاشت

3. He came puffing up the stairs.
[ترجمه ترگمان]از پله ها بالا آمد
[ترجمه گوگل]او به پله های پله رفت

4. They went huffing and puffing up the stairs.
[ترجمه ترگمان]از پله ها بالا رفتند و نفس زنان از پله ها بالا رفتند
[ترجمه گوگل]آنها رفتند و پله ها را پف کرده

5. I was so puffed up with my own importance in those days.
[ترجمه ترگمان]در آن روزها به قدری باد کرده بودم
[ترجمه گوگل]در آن روزها خیلی اهمیتی داشتم

6. Many tourists puffed up the steep steps of the ancient pagoda.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از توریست ها صدای steep قدیمی را بلند کردند
[ترجمه گوگل]بسیاری از گردشگران قله های شیب دار بتکده قدیم را پف کرده اند

7. The bird puffed up its feathers.
[ترجمه ترگمان]پرنده پرهایش را باد کرد
[ترجمه گوگل]پرنده پرهایش را پر کرد

8. He puffed up the balloon.
[ترجمه ترگمان]او بالون را باد کرد
[ترجمه گوگل]او بالون را پف کرد

9. Birds puff up their feathers to keep warm.
[ترجمه ترگمان]پرنده ها روی feathers بال می زدند تا گرم بمانند
[ترجمه گوگل]پرندگان پرهای خود را برای گرم نگه دارند

10. He was puffed up with pride.
[ترجمه ترگمان]از غرور باد کرده بود
[ترجمه گوگل]او با غرور پف کرده بود

11. His face was puffed up with the infection in his tooth.
[ترجمه ترگمان]چهره اش از عفونت دندان به هم ریخته بود
[ترجمه گوگل]چهره اش با عفونت در دندانش پف کرده بود

12. She puffed up the steep slope.
[ترجمه ترگمان]از شیب تند بالا رفت
[ترجمه گوگل]او شیب شیب دار را پف کرد

13. My eye had puffed up because of a mosquito bite.
[ترجمه ترگمان]چشمانم به خاطر نیش پشه باد کرده بود
[ترجمه گوگل]چشم من به دلیل نیش حشرات پف کرده بود

14. He is puffed up with pride.
[ترجمه ترگمان]با غرور باد کرده
[ترجمه گوگل]او با افتخار پف کرده است

15. An old man puffed up to them.
[ترجمه ترگمان]پیرمردی به آن ها پک زد
[ترجمه گوگل]یک پیرمرد به آنها نفوذ کرد

پیشنهاد کاربران

باد کردن . داخل سینه دادن هوا

مغرور شدن، احساس غرور کردن

باد به غبغب انداختن، از شدت احساس غرور باد کردن

مثل قورباغه باد کردن زیر گلو
باد به غبغب انداختن


کلمات دیگر: