کلمه جو
صفحه اصلی

bigwig


معنی : ادم کله گنده، شخص مهم و برجسته
معانی دیگر : آدم مهم و سرشناس

انگلیسی به فارسی

آدم کله‌گنده، (مجازاً) شخص مهم و برجسته


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) an important person, esp. a dignitary or official. (See VIP.)
متضاد: nobody, nonentity
مشابه: big shot, mogul

• important person, big shot
you can refer to an important person as a bigwig; an informal word.

مترادف و متضاد

ادم کله گنده (اسم)
big shot, bigwig

شخص مهم و برجسته (اسم)
bigwig

جملات نمونه

1. Bigwig, cheerful at the prospect of action.
[ترجمه ترگمان]bigwig، شاد و خندان، در انتظار عمل
[ترجمه گوگل]Bigwig، خوش شانس در چشم انداز عمل است

2. Bigwig turned into it and broke into a run.
[ترجمه ترگمان]bigwig وارد شد و شروع به دویدن کرد
[ترجمه گوگل]Bigwig تبدیل به آن و شکستن به یک اجرا است

3. Bigwig and Hawkbit chased each other through the long grass.
[ترجمه ترگمان]bigwig و Hawkbit یکدیگر را در میان علف های بلند دنبال می کردند
[ترجمه گوگل]Bigwig و Hawkbit یکدیگر را از طریق چمن طولانی تعقیب کردند

4. Silver and Bigwig led the way, with Hazel and Buckthorn a short distance behind.
[ترجمه ترگمان]سیلور و bigwig راه را پیش گرفتند، با Hazel و Buckthorn فاصله کوتاهی را پشت سر گذاشتند
[ترجمه گوگل]نقره و بیوویگ راه را به راه انداختند، با هیزل و تلخ در فاصله کوتاهی پشت سر گذاشتند

5. Bigwig jumped down from the bank into the field and ran in a long curve across the wet grass.
[ترجمه ترگمان]bigwig از بانک به داخل مزرعه پرید و در یک پیچ بلند از میان علف های خیس عبور کرد
[ترجمه گوگل]Bigwig از بانک به سمت مزرعه پرید و در منحنی طولانی در چمن مرطوب به زمین افتاد

6. For the first time in his life, Bigwig had found himself driven to moderation and prudence.
[ترجمه ترگمان]برای نخستین بار در زندگی خود او خود را به میانه روی و احتیاط یافته بود
[ترجمه گوگل]برای اولین بار در زندگی او، بیوویگ خود را به سمت اعتدال و احتیاط راند

7. Bigwig, with his usual brisk energy, set to work.
[ترجمه ترگمان]bigwig، با انرژی همیشگی خود به کار مشغول شد
[ترجمه گوگل]Bigwig، با انرژی معمول خود را به شدت، تنظیم به کار

8. As Silver followed Bigwig, it recovered itself and faced him squarely.
[ترجمه ترگمان]وقتی سیلور bigwig را دنبال کرد، دوباره به خود آمد و در مقابل او قرار گرفت
[ترجمه گوگل]همانطور که سیلور پس از بیوویگ دنبال شد، خود را از بین برد و به طور کلی با او مواجه شد

9. Gordon: Hackman has been a Hollywood bigwig for more than 40 years.
[ترجمه ترگمان]گوردون: Hackman برای بیش از ۴۰ سال یک bigwig هالیوودی بوده است
[ترجمه گوگل]گوردون هکمن بیش از 40 سال است که بزرگواری هالیوود بوده است

10. Today, the expression bigwig is used to make fun of a person who feels important.
[ترجمه ترگمان]امروزه از اصطلاح bigwig برای مسخره کردن فردی استفاده می شود که احساس اهمیت می کند
[ترجمه گوگل]امروز، عبارت bigwig برای فریب دادن از یک شخص که احساس مهم می شود استفاده می شود

11. One local bigwig had steadfastly refused a license for the guesthouse until a document was produced.
[ترجمه ترگمان]یک شرکت bigwig محلی یک مجوز برای این مهمانخانه را رد کرد تا اینکه یک سند تولید شد
[ترجمه گوگل]یکی از بزرگان محلی، تا زمانی که یک سند تولید شد، به طور مداوم مجوز مهمان خانه را رد کرد

12. As a Bigwig in the seen coming and going with Bigwigs.
[ترجمه ترگمان]به عنوان a که در میان دیده شدن و رفتن با bigwigs است
[ترجمه گوگل]به عنوان یک Bigwig در دیده می شود و رفتن با Bigwigs

13. Mr. Smith is a bigwig around here.
[ترجمه ترگمان]اقای اسمیت یه آدم برجسته و گنده است
[ترجمه گوگل]آقای اسمیت بزرگواری در اینجا است

14. That's enough to make a bigwig take to his sickbed, but illness could a problem too.
[ترجمه ترگمان]همین کافیه که یه ادم بزرگ رو به تخت خوابش ببره اما بیماری هم می تونه مشکل داشته باشه
[ترجمه گوگل]این به اندازه کافی است که یک فرد بزرگ را به بیمار خود بیاورد، اما بیماری نیز می تواند مشکل باشد

پیشنهاد کاربران

آدم مشهور
آدم سرشناس
کله گنده
آقازاده

آدم مشهور و مهم

کله گنده

آدم کله گنده


کلمات دیگر: