1. Bigwig, cheerful at the prospect of action.
[ترجمه ترگمان]bigwig، شاد و خندان، در انتظار عمل
[ترجمه گوگل]Bigwig، خوش شانس در چشم انداز عمل است
2. Bigwig turned into it and broke into a run.
[ترجمه ترگمان]bigwig وارد شد و شروع به دویدن کرد
[ترجمه گوگل]Bigwig تبدیل به آن و شکستن به یک اجرا است
3. Bigwig and Hawkbit chased each other through the long grass.
[ترجمه ترگمان]bigwig و Hawkbit یکدیگر را در میان علف های بلند دنبال می کردند
[ترجمه گوگل]Bigwig و Hawkbit یکدیگر را از طریق چمن طولانی تعقیب کردند
4. Silver and Bigwig led the way, with Hazel and Buckthorn a short distance behind.
[ترجمه ترگمان]سیلور و bigwig راه را پیش گرفتند، با Hazel و Buckthorn فاصله کوتاهی را پشت سر گذاشتند
[ترجمه گوگل]نقره و بیوویگ راه را به راه انداختند، با هیزل و تلخ در فاصله کوتاهی پشت سر گذاشتند
5. Bigwig jumped down from the bank into the field and ran in a long curve across the wet grass.
[ترجمه ترگمان]bigwig از بانک به داخل مزرعه پرید و در یک پیچ بلند از میان علف های خیس عبور کرد
[ترجمه گوگل]Bigwig از بانک به سمت مزرعه پرید و در منحنی طولانی در چمن مرطوب به زمین افتاد
6. For the first time in his life, Bigwig had found himself driven to moderation and prudence.
[ترجمه ترگمان]برای نخستین بار در زندگی خود او خود را به میانه روی و احتیاط یافته بود
[ترجمه گوگل]برای اولین بار در زندگی او، بیوویگ خود را به سمت اعتدال و احتیاط راند
7. Bigwig, with his usual brisk energy, set to work.
[ترجمه ترگمان]bigwig، با انرژی همیشگی خود به کار مشغول شد
[ترجمه گوگل]Bigwig، با انرژی معمول خود را به شدت، تنظیم به کار
8. As Silver followed Bigwig, it recovered itself and faced him squarely.
[ترجمه ترگمان]وقتی سیلور bigwig را دنبال کرد، دوباره به خود آمد و در مقابل او قرار گرفت
[ترجمه گوگل]همانطور که سیلور پس از بیوویگ دنبال شد، خود را از بین برد و به طور کلی با او مواجه شد
9. Gordon: Hackman has been a Hollywood bigwig for more than 40 years.
[ترجمه ترگمان]گوردون: Hackman برای بیش از ۴۰ سال یک bigwig هالیوودی بوده است
[ترجمه گوگل]گوردون هکمن بیش از 40 سال است که بزرگواری هالیوود بوده است
10. Today, the expression bigwig is used to make fun of a person who feels important.
[ترجمه ترگمان]امروزه از اصطلاح bigwig برای مسخره کردن فردی استفاده می شود که احساس اهمیت می کند
[ترجمه گوگل]امروز، عبارت bigwig برای فریب دادن از یک شخص که احساس مهم می شود استفاده می شود
11. One local bigwig had steadfastly refused a license for the guesthouse until a document was produced.
[ترجمه ترگمان]یک شرکت bigwig محلی یک مجوز برای این مهمانخانه را رد کرد تا اینکه یک سند تولید شد
[ترجمه گوگل]یکی از بزرگان محلی، تا زمانی که یک سند تولید شد، به طور مداوم مجوز مهمان خانه را رد کرد
12. As a Bigwig in the seen coming and going with Bigwigs.
[ترجمه ترگمان]به عنوان a که در میان دیده شدن و رفتن با bigwigs است
[ترجمه گوگل]به عنوان یک Bigwig در دیده می شود و رفتن با Bigwigs
13. Mr. Smith is a bigwig around here.
[ترجمه ترگمان]اقای اسمیت یه آدم برجسته و گنده است
[ترجمه گوگل]آقای اسمیت بزرگواری در اینجا است
14. That's enough to make a bigwig take to his sickbed, but illness could a problem too.
[ترجمه ترگمان]همین کافیه که یه ادم بزرگ رو به تخت خوابش ببره اما بیماری هم می تونه مشکل داشته باشه
[ترجمه گوگل]این به اندازه کافی است که یک فرد بزرگ را به بیمار خود بیاورد، اما بیماری نیز می تواند مشکل باشد