کلمه جو
صفحه اصلی

benefactor


معنی : بانی خیر، نیکوکار، ولینعمت، واقف، صاحب خیر
معانی دیگر : کریم (به ویژه کسی که در امور خیریه فعال است)، آدم خیر، بهمنش

انگلیسی به فارسی

صاحب خیر، ولی نعمت، نیکوکار، بانی خیر، واقف


خیرخواه، بانی خیر، نیکوکار، ولینعمت، واقف، صاحب خیر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: benefactress (n.)
• : تعریف: one who benefits or helps an individual or an institution, usu. by giving money.
مشابه: friend, patron

- The university library is named after one of the school's benefactors.
[ترجمه ترگمان] کتابخانه دانشگاه به نام یکی از نیکوکاران این مدرسه نامگذاری شده است
[ترجمه گوگل] کتابخانه دانشگاه بعنوان یکی از خیرخواهان مدرسه نامگذاری شده است
- The painter suffered much hardship after his benefactor withdrew his support.
[ترجمه hamid pkr] نقاش پس از قطع حمایت حامی اش، متحمل سختی فراوانی شد
[ترجمه ترگمان] نقاش پس از آنکه خیرخواه خود از حمایتش دست کشید، سخت رنج کشید
[ترجمه گوگل] بعد از اینکه خیرخواه او حمایت خود را از دست داد، نقاش دچار شدید شد

• kindly helper; patron, sponsor, donor
your benefactor is a person who helps you by giving you money or something that you need.

مترادف و متضاد

بانی خیر (اسم)
benefactor, benefactress

نیکوکار (اسم)
benefactor, samaritan

ولینعمت (اسم)
patron, benefactor

واقف (اسم)
benefactor

صاحب خیر (اسم)
benefactor

donor


Synonyms: aid, altruist, angel, assistant, backer, contributor, fairy godparent, fan, good Samaritan, grubstaker, helper, humanitarian, mark, patron, philanthropist, promoter, protector, Santa Claus, sponsor, subscriber, subsidizer, supporter, well-wisher


Antonyms: antagonist, opponent, opposer


جملات نمونه

1. He was a great public benefactor and gave land for building the sea wall.
[ترجمه ترگمان]او یک ولی نعمت بزرگ عمومی بود و برای ساختن دیوار دریا به زمین فرود آمد
[ترجمه گوگل]او یک خیرخواه عمومی بود و زمین برای ساخت دیوار دریا را داد

2. The money was donated by an anonymous benefactor.
[ترجمه ترگمان]این پول توسط یه نیکوکار ناشناس اهدا شده
[ترجمه گوگل]این پول توسط یک خیرخواه ناشناس اهدا شد

3. A wealthy benefactor came to their rescue with a generous donation.
[ترجمه hamid pkr] یک فر نیکوکار ثروتمند، سخاوتمندانه برای نجات آنها دست به کار شد.
[ترجمه ترگمان]یک ولی نعمت متمول برای نجات آنان همراه با کمک مالی به نجات آنان آمد
[ترجمه گوگل]یک خیرخواه ثروتمند با کمک مالی سخاوتمندانه نجات یافت

4. to speak thus of her benefactor.
[ترجمه ترگمان]تا از ولی نعمت خود سخن بگوید
[ترجمه گوگل]به این ترتیب از بندهای خود صحبت کنید

5. In his old age he became a benefactor of the arts.
[ترجمه ترگمان]در سن و سال او ولی نعمت هنر بود
[ترجمه گوگل]در سن خود او به عنوان یک خیرخواه هنری تبدیل شد

6. A private benefactor endowed the new Chair of Japanese Literature.
[ترجمه ترگمان]یک حامی خصوصی به کرسی جدید ادبیات ژاپنی اعطا کرد
[ترجمه گوگل]یک خیرخواه خصوصی، صندلی جدید ادبیات ژاپنی را تأمین کرد

7. A private benefactor donated £20000.
[ترجمه ترگمان]یک حامی خصوصی ۲۰۰۰۰ پوند اهدا کرد
[ترجمه گوگل]یک خیرخواه خصوصی 20000 پوند اهدا کرد

8. We collected £4 but a very generous benefactor made it up to £500.
[ترجمه ترگمان]ما ۴ پوند پول جمع کردیم اما یک بانی بسیار سخاوتمندانه آن را ۵۰۰ پوند بالا برد
[ترجمه گوگل]ما 4 پوند را جمع کردیم اما یک خیرخواه بسیار سخاوتمندانه آن را تا 500 پوند افزایش دادیم

9. She was a generous benefactor to the library.
[ترجمه ترگمان]او یک خیرخواه نسبت به کتابخانه بود
[ترجمه گوگل]او یک خیرخواه سخاوتمندانه به کتابخانه بود

10. An anonymous benefactor stepped in to provide the prize money.
[ترجمه ترگمان]یک ولی نعمت ناشناس وارد شد تا پول جایزه را تامین کند
[ترجمه گوگل]یک خیرخواه ناشناس برای تأمین پول جایزه را آغاز کرد

11. Both sides, the benefactor and beneficiary, were equally needy.
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف ولی نعمت و beneficiary به همان اندازه نیازمند بودند
[ترجمه گوگل]هر دو طرف، خیرخواه و ذینفع، به همان اندازه نیازمند بودند

12. Getty had been the museum's chief benefactor.
[ترجمه ترگمان]Getty ولی نعمت اصلی موزه بود
[ترجمه گوگل]گتی از طرفداران این موزه بوده است

13. Leeds were given the fish by a benefactor, their task was to remove the many small roach and skimmer bream.
[ترجمه ترگمان]لیدز توسط یک بانی به ماهی داده شد، وظیفه آن ها حذف بسیاری از ماهی کوچک و ماهی گیری بدون ماهی بود
[ترجمه گوگل]لیدز توسط یک خیرخواه به ماهی داده شد، وظیفه آنها این بود که بسیاری از ماهیهای کوچک و پرتقال را از بین ببرند

14. The museum received $5 million from an unnamed benefactor.
[ترجمه ترگمان]این موزه ۵ میلیون دلار از یک حامی بدون نام دریافت کرد
[ترجمه گوگل]موزه 5 میلیون دلار از بندهای نامشخص دریافت کرده است

پیشنهاد کاربران

Some one who helps poor

supporter
helper
( friend )


خیر

noun
[count] :
someone who helps another person, group, etc. , by giving money
With the help of a rich benefactor he set up a charity.
an anonymous benefactor
Mysterious benefactress


کلمات دیگر: