کلمه جو
صفحه اصلی

betrothed


معنی : نامزد شده
معانی دیگر : نامزد

انگلیسی به فارسی

نامزد شده


متعهد، نامزد شده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a person to whom one is engaged to be married.

- On his travels, he wrote to his betrothed every night.
[ترجمه ترگمان] او هر شب به نامزدش می نوشت
[ترجمه گوگل] در سفرهای خود، او هر شب در ارتباط با هرکدام از دوستان خود نوشت
صفت ( adjective )
• : تعریف: pledged or engaged to be married.
متضاد: unattached

- He was attracted to her and was disappointed to hear that she was happily betrothed.
[ترجمه ترگمان] او به او علاقه مند شده بود و از اینکه می دید او نامزد خوبی است مایوس شد
[ترجمه گوگل] او به او جذب شد و ناامید شد به شنیدن آن بود که با خوشحالی ازدواج کرد

• engaged to be married; promised to
if you are betrothed to someone, you are engaged to be married to them; an old-fashioned word.
your betrothed is the person you are going to marry; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

نامزد شده (صفت)
bespoken, engaged, betrothed

جملات نمونه

1. he betrothed his daughter to the stranger
او دختر خود را به نامزدی مرد غریبه درآورد.

2. the betrothed are getting ready for marriage
نامزدها برای ازدواج آماده می شوند.

3. he is betrothed to my cousin
او نامزد دختر عموی من است.

4. Her parents betrothed her to the boy of the neighboring village.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش او را نامزد آن دهکده مجاور کرده بودند
[ترجمه گوگل]والدینش او را به پسر روستای همسایه تقدیم کردند

5. She was betrothed to her cousin at an early age.
[ترجمه ترگمان]در این سن و سال او نامزد پسر عمه اش بود
[ترجمه گوگل]او در سن نوجوانی به پسرعموی او پیوست

6. The young couple was betrothed with the approval of both families.
[ترجمه ترگمان]این زوج جوان با موافقت هر دو خانواده نامزد شدند
[ترجمه گوگل]زوج جوان با تصویب هر دو خانواده ازدواج کردند

7. They were betrothed to each other at an early age.
[ترجمه ترگمان]در سنین پیری نامزد یکدیگر بودند
[ترجمه گوگل]آنها در سن کودکی به یکدیگر متعهد بودند

8. He needs to get betrothed fast and naturally he wants his little heifer to be rich.
[ترجمه ترگمان]او احتیاج به نامزد دارد و طبعا دوست دارد که این گوساله کوچک او ثروتمند باشد
[ترجمه گوگل]او باید به سرعت فریب بخورد و طبیعتا او می خواهد طلایی کوچک خود را ثروتمند کند

9. The pair were later betrothed.
[ترجمه ترگمان]آن دو نفر نامزد بودند
[ترجمه گوگل]این جفت ارز بعدا به هم متصل شد

10. He is freed by Britomart, his betrothed, whose chastity gives her great military powers.
[ترجمه ترگمان]او توسط Britomart، نامزد او، آزاد می شود که پاکدامنی به او قدرت نظامی بزرگی می دهد
[ترجمه گوگل]او توسط بریتمارت، متعهد شده است که عفت او قدرت های نظامی فراوانی را به دست می گیرد، آزاد شده است

11. Mary betrothed herself to him.
[ترجمه ترگمان]ماری به او نامزد شده بود
[ترجمه گوگل]مری به خودش خندید

12. His youngest son John was to be betrothed to the Count's daughter and heiress presumptive.
[ترجمه ترگمان]کوچک ترین پسرش، جان، نامزد دختر کنت و وارث presumptive بود
[ترجمه گوگل]جوانترین پسر او، جان به دخترک و وفادار وارثان پیوست

13. He inquired whether the girl was already betrothed, and finding that she was not, he engaged a go-between to see if he could arrange for the girl on the water buffalo to marry his youngest son.
[ترجمه ترگمان]از او پرسید که آیا این دختر نامزد دارد یا نه، و چون دید که او هم نامزد نخواهد شد، رفت تا ببیند آیا می تواند برای دختری که در بوفالو نشسته بود ازدواج کند و با کوچک ترین پسرش ازدواج کند یا نه
[ترجمه گوگل]او پرسید که آیا دختر قبلا به هم متصل شده بود یا نه، او متوجه شد که آیا او می تواند دختر را در بوفالو آب بخورد تا با پسر جوانش ازدواج کند

14. He betrothed his daughter to a doctor.
[ترجمه ترگمان]او دخترش را به یک دکتر نامزد کرده بود
[ترجمه گوگل]او دخترش را به دکتر متصل کرد

The betrothed are getting ready for marriage.

نامزدها برای ازدواج آماده می‌شوند.


He is betrothed to my cousin.

او نامزد دختر عموی من است.


پیشنهاد کاربران

شیرینی خورده: کسی که قول ازدواجش را با شخصی از قبل داده باشد، نامزد شده


کلمات دیگر: