کلمه جو
صفحه اصلی

centralist


معنی : مرکز گرای، طرفدار تمرکز
معانی دیگر : مرکز گرای، طرفدار تمرکز

انگلیسی به فارسی

مرکز‌گرای، طرفدار تمرکز


انگلیسی به انگلیسی

• advocate of centralism, one who supports the concentration of power in a central authority
centralist policies or organizations govern a country or organize things using one central group of people who control and instruct other regional groups.
a centralist is someone who supports and agrees with centralism.

مترادف و متضاد

مرکز گرای (اسم)
centralist

طرفدار تمرکز (اسم)
centralist

جملات نمونه

1. In the long run the centralist traditions were to win the race against all hopes for some measure of local autonomy.
[ترجمه ترگمان]در دراز مدت، سنت centralist برای برنده شدن در مسابقه بر ضد همه امیدها برای رسیدن به خودمختاری محلی بود
[ترجمه گوگل]در بلندمدت، سنتهای مرکزیستی، برنده شدن در مسابقه با امید به برخی از معیارهای خودمختاری محلی بود

2. Carrying out the system of accountant's centralist accounting is important measure to refrom and improve on the public financial systems in China.
[ترجمه ترگمان]اجرای سیستم حسابداری centralist یک معیار مهم برای ارزیابی و بهبود سیستم های مالی عمومی در چین است
[ترجمه گوگل]پیاده سازی سیستم حسابداری متمرکز حسابداران مهمترین اقدام برای رفع و بهبود سیستم های مالی عمومی در چین است

3. In 1640, under Philip IV, the centralist policy of the Count-Duke of Olivares provoked wars in Portugal and Catalonia.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۶۴۰، تحت فشار فیلیپ چهارم، سیاست centralist کنت of، جنگ های پرتغال و کاتالونیا را برانگیخت
[ترجمه گوگل]در سال 1640 تحت سیاست فیلیپ چهارم، سیاست متمرکز شمار دوک اولیوار باعث شد که جنگ در پرتغال و کاتالونیا رخ دهد

4. The established federalism after Indian independence is remarkably characteristic of centralization, and it is considered as "Centralist Federalism".
[ترجمه ترگمان]فدرالیسم تثبیت شده بعد از استقلال هند ویژگی های قابل توجهی از تمرکز است و به عنوان \"centralist Federalism\" در نظر گرفته می شود
[ترجمه گوگل]فدرالیسم ثابت شده پس از استقلال هند، به طور قابل ملاحظهای از تمرکز، مشخص است و به عنوان 'فدرالیسم مرکزی' در نظر گرفته شده است

5. Exit polls suggest that the centralist Kadima party led by Tzipi Livni is narrowly ahead of the centre-right Likud party led by the former Prime Minister Benjamin Netanyahu.
[ترجمه ترگمان]نظرسنجی ها نشان می دهد حزب کادیما به رهبری تزیپی لیونی به رهبری تزیپی نتانیاهو نخست وزیر سابق حزب لیکود را رهبری می کند
[ترجمه گوگل]نظرسنجی های خروج نشان می دهد که حزب مرکزی کادیما به رهبری تزیپی لیونی، باریک تر از حزب راست لیکود، رهبری بنجامین نتانیاهو، نخست وزیر سابق است

6. Today it remains to be seen whether Museveni's essentially centralist approach will be more successful than its predecessors.
[ترجمه ترگمان]امروزه مشاهده می شود که آیا رویکرد اساسا centralist نسبت به پیشینیان خود موفق تر خواهد بود یا نه
[ترجمه گوگل]امروزه هنوز دیده می شود که آیا رویکرد اساسا متمرکز موزوینی موفق تر از پیشینیانش خواهد بود

7. So that approach has become but one more overlay to the traditional centralist approach.
[ترجمه ترگمان]بنابراین این رویکرد به یک روش دیگر برای رویکرد centralist سنتی تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]بنابراین این رویکرد تنها یک رویکرد متداول متمرکز سنتی است

8. We have to move, in other words, from the authoritarian and centralist practices of socialism toward practices of economic self-management.
[ترجمه ترگمان]ما باید به عبارت دیگر، از شیوه های استبدادی و centralist سوسیالیسم به سوی شیوه های مدیریتی خود - مدیریتی حرکت کنیم
[ترجمه گوگل]به عبارت دیگر، ما باید از شیوه های اقتدارگرا و متمرکز سوسیالیسم به سوی شیوه های خودمختاری اقتصادی حرکت کنیم

9. Stalin's Russia was also preparing to war, but had a bigger gap to close, and Stalin's centralist terror regime almost eliminated free innovation.
[ترجمه ترگمان]روسیه استالین در حال آماده شدن برای جنگ بود، اما شکاف بزرگتری برای نزدیک شدن داشت و رژیم ترور centralist استالین تقریبا نوآوری مجانی را حذف کرد
[ترجمه گوگل]روسیه استالین نیز برای جنگ آماده بود، اما شکاف بزرگتری برای بستن داشت و رژیم تروریسم متمرکز استالین تقریبا نوآوری آزاد را از بین برد

10. He takes a fresh look at fundamental variables and breaks from centralist theory and practice, offering a uniquely democratic perspective on surplus income and non-political control.
[ترجمه ترگمان]او نگاهی تازه به متغیرهای اساسی می اندازد و از تئوری و عمل centralist جدا می شود و یک دیدگاه دموکراتیک منحصر به فرد در مورد درآمد مازاد و کنترل غیر سیاسی ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]او نگاه تازه ای به متغیرهای بنیادی و نقاط ضعف از نظریه و تمرین مرکزی می دهد و دیدگاه منحصر به فرد دموکراتیک بر درآمد مازاد و غیر سیاسی دارد


کلمات دیگر: