کلمه جو
صفحه اصلی

dictatorship


معنی : حکومت استبدادی، دیکتاتوری
معانی دیگر : حکومت استبداد، نظام دیکتاتوری، دستگاه زورگویی، زورگویی، استبداد، قدرت مطلق، تام الاختیاری

انگلیسی به فارسی

حکومت استبدادی، دیکتاتوری


انگلیسی به انگلیسی

• country ruled by a dictator; tyranny, absolute rule; position of a dictator
dictatorship is government by a dictator.
a dictatorship is a country ruled by a dictator.

مترادف و متضاد

حکومت استبدادی (اسم)
autarchy, dictatorship, tyranny, autarky

دیکتاتوری (اسم)
dictatorship

absolute rule


Synonyms: authoritarianism, autocracy, coercion, despotism, fascism, garrison state, Nazism, reign of terror, totalitarianism, tyranny, unlimited rule


Antonyms: democracy


جملات نمونه

1. once again, dictatorship showed its hideous visage
یک بار دیگر استبداد سیمای زشت خود را نشان داد.

2. a period of dictatorship which only ended in revolution
دوران دیکتاتوری که در پایان به انقلاب منجر شد

3. he had a profound hatred for dictatorship
او نسبت به دیکتاتوری نفرت عمیقی داشت.

4. people became fed up with his dictatorship
مردم از زورگویی های او بیزار شدند.

5. His dictatorship was threatened by his opponents.
[ترجمه ترگمان]مخالفان او توسط مخالفان او مورد تهدید قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]دیکتاتوری او توسط مخالفان او تهدید شد

6. They succeeded in overthrowing the fascist dictatorship.
[ترجمه ترگمان]آن ها موفق به سرنگونی دیکتاتوری فاشیست شدند
[ترجمه گوگل]آنها موفق به سرنگونی دیکتاتوری فاشیست شدند

7. The people revolted against the military dictator/dictatorship.
[ترجمه ترگمان]مردم علیه دیکتاتور نظامی \/ دیکتاتوری شورش کردند
[ترجمه گوگل]مردم علیه دیکتاتور / دیکتاتوری نظامی شورش کردند

8. The generals established a military dictatorship.
[ترجمه ترگمان]ژنرال ها یک دیکتاتوری نظامی تشکیل دادند
[ترجمه گوگل]ژنرال ها یک دیکتاتوری نظامی ایجاد کردند

9. The fall of the fascist dictatorship was followed by a left-wing backlash.
[ترجمه ترگمان]سقوط دیکتاتوری فاشیست از سوی یک واکنش شدید جناح چپ دنبال شد
[ترجمه گوگل]سقوط دیکتاتوری فاشیستی به دنبال واکنش چپگرا بود

10. Every country in the region was a military dictatorship.
[ترجمه ترگمان]هر کشوری در این منطقه دیکتاتوری نظامی بود
[ترجمه گوگل]هر کشوری در منطقه دیکتاتوری نظامی بود

11. During the dictatorship people had come to fear the knock at the door in the middle of the night.
[ترجمه ترگمان]در مدت دیکتاتوری، مردم آمده بودند تا از ضربه در در نیمه شب هراس داشته باشند
[ترجمه گوگل]در دوران دیکتاتوری مردم از وحشت در حیاط در وسط شب ترسیدند

12. That country is now living under a military dictatorship.
[ترجمه ترگمان]این کشور اکنون تحت دیکتاتوری نظامی زندگی می کند
[ترجمه گوگل]این کشور اکنون تحت دیکتاتوری نظامی زندگی می کند

13. A dictatorship contravenes the liberty of individuals.
[ترجمه ترگمان]یک دیکتاتوری برخلاف آزادی افراد است
[ترجمه گوگل]یک دیکتاتوری بر آزادی افراد متضرر است

14. It has been a dictatorship for three years.
[ترجمه ترگمان]این دیکتاتوری سه سال است که دیکتاتوری شده است
[ترجمه گوگل]این سه سال دیکتاتوری بوده است

Dictatorships hate democracies.

حکومت‌های دیکتاتوری دشمن حکومت‌های مردم سالاری هستند.


People became fed up with his dictatorship.

مردم از زورگویی‌های او بیزار شدند.


پیشنهاد کاربران

استبدادگری

دیکتاتوری
استبداد


کلمات دیگر: