کلمه جو
صفحه اصلی

dethrone


معنی : خلع کردن، عزل کردن
معانی دیگر : (از سلطنت) خلع کردن، بی تخت و تاج کردن، از پادشاهی برداشتن، (از شغل یا مقام رفیع) برکنار کردن

انگلیسی به فارسی

خلع کردن، عزل کردن


از دست دادن، خلع کردن، عزل کردن


انگلیسی به انگلیسی

• remove from a position of authority and power; remove from a throne, oust, depose
if a monarch or other powerful person is dethroned, they are removed from their position of power.

مترادف و متضاد

خلع کردن (فعل)
depose, dethrone

عزل کردن (فعل)
remove, dismiss, depose, dethrone

oust


Synonyms: degrade, depose, discrown, dismiss, displace, uncrown, unmake


Antonyms: crown, enthrone, put in power


جملات نمونه

1. The world champion was dethroned by a young Swedish challenger.
[ترجمه ترگمان]قهرمان جهان توسط یک رقیب جوان سویدی از سلطنت خلع شد
[ترجمه گوگل]قهرمان جهان توسط یک رقیب جوان سوئد بازنشسته شد

2. Douglas dethroned Tyson in a fight that shook the boxing world.
[ترجمه ترگمان]داگلاس dethroned \"از\" تایسون \"در نبردی که دنیای بوکس رو تکون می داد\"
[ترجمه گوگل]داگلاس تیسون را در مبارزه ای که دنیای بوکس را تکان داد، از بین برد

3. He was dethroned and went into exile.
[ترجمه ترگمان]اون خلع شد و تبعید شد
[ترجمه گوگل]او از بین رفت و به تبعید رفت

4. The world champion was dethroned in the third round of the match by a young challenger.
[ترجمه ترگمان]قهرمان جهان در دور سوم مسابقه توسط یک رقیب جوان خلع شد
[ترجمه گوگل]قهرمان جهان در دور سوم مسابقه توسط یک رقیب جوان محروم شد

5. The king was dethroned .
[ترجمه ترگمان]شاه خلع شده بود
[ترجمه گوگل]پادشاه رها شد

6. Douglas dethroned Tyson in a fight that rocked the boxing world.
[ترجمه ترگمان]داگلاس dethroned \"از\" تایسون \"در جنگی که دنیای بوکس رو تکون می داد خلع کرد\"
[ترجمه گوگل]داگلاس تیسون را در مبارزه ای که دنیای بوکس را تکان داد، از بین برد

7. The reality principle does not dethrone the pleasure principle, but rather safeguards it.
[ترجمه ترگمان]اصل واقعیت این اصل لذت را از بین نمی برد، بلکه آن را به جای آن که از آن محافظت کند
[ترجمه گوگل]اصل واقعیت، اصل رضایت را خنثی نمی کند، بلکه آن را حفظ می کند

8. And, I suppose, if I've been dethroned I must at some stage have been enthroned!
[ترجمه ترگمان]و تصور می کنم اگر من خلع شده باشم باید بر تخت سلطنت می بودم!
[ترجمه گوگل]و، من فکر می کنم، اگر من از بین رفته بودم، باید در بعضی از مراحل احضار شدم!

9. Democrats picked an unlikely candidate to try to dethrone the Republican senator.
[ترجمه ترگمان]دموکرات ها یک نامزد غیر محتمل را انتخاب کردند تا سناتور جمهوری خواه را عزل کند
[ترجمه گوگل]دموکرات ها یک نامزد بعید به نظر می رسند که سعی کند سناتور جمهوری خواه را از بین ببرد

10. The notion that humanity was dethroned from a central place in creation requires careful qualification.
[ترجمه ترگمان]این تصور که بشریت از یک مکان مرکزی در خلقت رانده شده است، نیازمند صلاحیت دقیق است
[ترجمه گوگل]مفهوم که بشریت از یک مکان مرکزی در خلقت جدا شده است، مستلزم تحصیلات دقیق است

11. Our foreign creditors are already moving to dethrone the dollar as the world's currency.
[ترجمه ترگمان]طلبکاران خارجی ما در حال حاضر به سمت خلع دلار به عنوان واحد پول جهان در حال حرکت هستند
[ترجمه گوگل]طلبکاران خارجی ما در حال حاضر به حرکت به از بین بردن دلار به عنوان ارز جهان است

12. And if it is a despot you would dethrone, see first that his throne erected within you is destroyed.
[ترجمه ترگمان]و اگر مستبد باشد تو را از سلطنت خلع می کنی، اول ببینی که تخت و تختی که در تو برپا کرده نابود شده است
[ترجمه گوگل]و اگر این یک حیله گر است که می توانید از بین ببرید، اول ببینید که تاج و تخت او در داخل شما احاطه شده است

13. Android doesn’t need to dethrone Apple to get customers or developers; it simply needs to be much bigger than the third-place platform.
[ترجمه ترگمان]آندروید نیازی ندارد اپل را از خلع کردن اپل برای گرفتن مشتریان یا توسعه دهندگان خلع کند؛ بلکه باید بسیار بزرگ تر از سکوی سوم باشد
[ترجمه گوگل]اندروید نیازی به پاک کردن اپل برای دریافت مشتری یا توسعهدهنده ندارد به سادگی باید نسبت به پلت فرم سوم، بزرگتر باشد

14. And if it is a despot you would dethrone.
[ترجمه ترگمان]و اگر این مستبد است شما برکنار خواهید شد
[ترجمه گوگل]و اگر این یک حیله گر است، شما می توانید از بین برید

He was dethroned by his own brother.

توسط برادر خودش از سلطنت خلع شد.


Rumors of bribery and womanizing led to the party leader's dethronemen.

شایعات رشوه‌خواری و زن‌بارگی منجر به خلع رهبر حزب شد.


پیشنهاد کاربران

خَلعیدَن.
عَزلیدَن


کلمات دیگر: