کلمه جو
صفحه اصلی

dexterity


معنی : چابکی، مهارت، چالاکی، تردستی، زبر دستی، سبکدستی
معانی دیگر : چیره دستی

انگلیسی به فارسی

زبردستی، تردستی، سبکدستی، چابکی، چالاکی


مهارت، چالاکی، زبر دستی، چابکی، تردستی، سبکدستی


انگلیسی به انگلیسی

• skill, adroitness, handiness, agility
dexterity is the skill of using your hands, or sometimes your mind, to do something well.

مترادف و متضاد

چابکی (اسم)
celerity, activity, agility, dexterity, alacrity, legerity, adroitness

مهارت (اسم)
skill, craft, address, agility, dexterity, proficiency, ingenuity, adroitness, deftness, artfulness, workmanship, knack, expertness

چالاکی (اسم)
agility, dexterity, legerity, adroitness, vivacity, pep, promptitude, vigilance

تردستی (اسم)
skill, agility, dexterity, swiftness, sleight, juggle, prestidigitation, facility, legerdemain, versatility, hocus-pocus, jugglery

زبر دستی (اسم)
skill, dexterity, proficiency, power, sleight

سبکدستی (اسم)
dexterity

aptitude, ability


Synonyms: address, adroitness, aptness, art, artistry, cleverness, craft, cunning, deftness, effortlessness, expertise, expertness, facility, finesse, handiness, ingenuity, knack, know-how, mastery, neatness, nimbleness, proficiency, readiness, skill, skillfulness, smoothness, tact, touch


Antonyms: awkwardness, clumsiness, inability, ineptness


جملات نمونه

1. manual dexterity
مهارت یدی

2. the dexterity of that violin player
چیره دستی آن نوازنده ی ویولن

3. i marveled at his dexterity
از مهارت (زبردستی) او در شگفتی بودم.

4. he conducted the negotiations with utmost dexterity
او مذاکرات را با نهایت زبردستی انجام داد.

5. he was a carpenter and practiced his craft with dexterity
او نجار بود و حرفه اش را با مهارت دنبال می کرد.

6. I'm your inferior in manual dexterity.
[ترجمه ترگمان]من با مهارت و چابکی خاص تو هستم
[ترجمه گوگل]من پایین تر از مهارت های دستی هستم

7. Dexterity comes by experience.
[ترجمه فواد بهمنی] مهارت با تجربه بدست می آید.
[ترجمه ترگمان]Dexterity تجربه به دست می آید
[ترجمه گوگل]شایستگی توسط تجربه به دست می آید

8. He caught the ball with great dexterity.
[ترجمه ترگمان]با زبردستی توپ را گرفت
[ترجمه گوگل]او توپ را با مهارت و مهارت زیادی گرفت

9. Video games demand great manual dexterity.
[ترجمه ترگمان]بازی های ویدیویی خواستار مهارت دستی عالی هستند
[ترجمه گوگل]بازی های ویدئویی تقاضای دستیابی بسیار خوبی را به دست می دهند

10. I don't have the dexterity for juggling.
[ترجمه فواد بهمنی] من زبردستی برای شعبده بازی را ندارم.
[ترجمه ترگمان]من تردستی با تردستی را بلد نیستم
[ترجمه گوگل]من شلوغی را برای غلبه بر ندارم

11. You need manual dexterity to be good at video games.
[ترجمه ترگمان]تو به تردستی دستی نیاز داری که توی بازی های ویدیویی خوب باشی
[ترجمه گوگل]شما باید مهارت های دستی را خوب در بازی های ویدئویی

12. She handled the discussion with dexterity.
[ترجمه ترگمان]او با چابکی بحث را کنار گذاشت
[ترجمه گوگل]او بحث را با مهارت انجام داد

13. A juggler needs great dexterity.
[ترجمه ترگمان]شعبده بازی به تردستی بسیار احتیاج دارد
[ترجمه گوگل]خواننده نیاز به مهارت های عالی دارد

14. Computer games can improve children's manual dexterity .
[ترجمه ترگمان]بازی های کامپیوتری می توانند چالاکی دستی کودکان را بهبود بخشند
[ترجمه گوگل]بازی های کامپیوتری می توانند مهارت های دستی کودکان را بهبود بخشد

15. The device acquires a high degree of dexterity.
[ترجمه ترگمان]دستگاه با مهارت بالایی دست به دست می شود
[ترجمه گوگل]این دستگاه دارای درجه بالایی از مهارت است

the dexterity of that violin player

چیره‌دستی آن نوازنده‌ی ویولن


He conducted the negotiations with utmost dexterity.

او مذاکرات را با نهایت زبردستی انجام داد.


پیشنهاد کاربران

زرنگی

مهارت ، چابکی، زبرزرنگی


کلمات دیگر: