کلمه جو
صفحه اصلی

diagnostician


معنی : برشناختگر، متخصص تشخیص مرض، تشخیص دهندهء مرض
معانی دیگر : (پزشکی) متخصص تشخیص مرض، ویژه گر بیماری شناسی، بیماری شناس، تشخیص دهنده ء مر­، متخصص تشخیص مر­

انگلیسی به فارسی

برشناختگر، تشخیص‌دهنده مرض، متخصص تشخیص مرض


انگلیسی به انگلیسی

• expert in making diagnoses (especially a medical doctor)

مترادف و متضاد

بر شناختگر (اسم)
diagnostician

متخصص تشخیص مرض (اسم)
diagnostician

تشخیص دهندهء مرض (اسم)
diagnostician

جملات نمونه

1. Like Arthur Conan Doyle, he is a diagnostician rather than a detective.
[ترجمه ترگمان]مانند ارتور Conan، او a از یک کارآگاه است
[ترجمه گوگل]مانند آرتور کانن دویل، او تشخیص دهنده است نه کارآگاه

2. Doctor Gregory House, top diagnostician -- and now, a committed asylum patient -- returns this fall with a shaved head and no shortage of snarky comments.
[ترجمه ترگمان]دکتر گرگوری هاوس، diagnostician ارشد - - و حالا، یک بیمار پناهندگی وابسته، این سقوط را با سر تراشیده و بدون هیچ کمبود توضیحات نادرست باز می گرداند
[ترجمه گوگل]دکتر گرگوری خانه، متخصص تشخیصی بالا - و در حال حاضر، یک بیمار پناهندگی متعهد - این سقوط را با یک سر تراشیده و کمبود نظرات نجیب زاده به ارمغان می آورد

3. No wonder you're such a renowned diagnostician. You don't need to actually know anything to figure out what's wrong.
[ترجمه ترگمان]تعجبی نداره که شما یه متخصص renowned مشهور هستید نیازی نیست که در واقع چیزی برای فهمیدن حقیقت داشته باشی
[ترجمه گوگل]جای تعجب نیست که شما چنین تشخیصی مشهور هستید شما لازم نیست در واقع چیزی را بدانید که بتواند اشتباه کند

4. House, albeit a genius diagnostician, is a maverick, frequently bending and sometimes breaking the norms of conventional medical practice in his endeavor to save the lives of his patients.
[ترجمه ترگمان]خانه، البته یک نابغه، خود تک رو است و اغلب در تلاش خود برای نجات جان بیمارانش، سر خم می کند و گاهی قواعد عمل پزشکی سنتی را می شکند
[ترجمه گوگل]خانه، هرچند یک تشخیص نابغه، یک مأموریت است، که غالبا خم می شود و گاهی اوقات ناسازگاری های پزشکی معمولی را در تلاش برای نجات جان بیماران خود می کشد

5. I am a board . . . certified diagnostician with a double specialty of infectious disease and nephrology .
[ترجمه ترگمان]من یک board با یک متخصص دوگانه بیماری های عفونی و nephrology هستم
[ترجمه گوگل]من هیئت مدیره هستم متخصص گواهینامه با تخصص دو نفره بیماری های عفونی و نفرولوژی

6. An Expert is a scientific diagnostician, a think tank, a knowledge passer and a model for maturing teachers.
[ترجمه ترگمان]یک متخصص، یک متخصص علمی، یک موسسه فکر، یک راه گذر دانش و یک مدل برای دانش آموزان در حال بلوغ است
[ترجمه گوگل]کارشناس یک تشخیص علمی، یک آزمایشگاه، یک گذر دانش و یک مدل برای معلمان بالغ است

7. At nine o'clock the venerable diagnostician Dr. William Tick declared this meeting of the X club in session.
[ترجمه ترگمان]در ساعت نه، دکتر ویلیام Tick محترم این دیدار را از باشگاه X در جلسه اعلام کرد
[ترجمه گوگل]در ساعت نه صبح، دکتر ویلیام تایک، معاون محترم، این جلسه را در جلسه باشگاه X اعلام کرد

8. No wonder you're such a renowned diagnostician.
[ترجمه ترگمان]تعجبی نداره که شما یه متخصص renowned مشهور هستید
[ترجمه گوگل]جای تعجب نیست که شما چنین تشخیصی مشهور هستید

9. This portable "mini-lab" allows the diagnostician to analyze a patient sample like blood, serum and respiratory swabs, on a single disposable thumbnail-sized chip.
[ترجمه ترگمان]این آزمایشگاه کوچک \"portable\" به the اجازه می دهد تا نمونه بیمار مانند خون، سرم و swabs، را در یک چیپ با اندازه thumbnail، تجزیه و تحلیل کند
[ترجمه گوگل]این مینی لابراتوار قابل حمل اجازه می دهد تا تشخیص دهنده یک نمونه بیمار مانند خون، سرم و سم های تنفسی را بر روی یک تراشه ی کوچک با اندازه ی یکبار مصرف یاری دهد

10. Consider for example the maintenance engineer operating as a diagnostician.
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، مهندسی نگهداری که به عنوان یک diagnostician عمل می کند را در نظر بگیرید
[ترجمه گوگل]برای مثال، مهندس نگهداری که به عنوان یک تشخیص دهنده عمل می کند را در نظر بگیرید

11. A knowledge shared fault diagnosis modal in the multi-resource environment is proposed consideration for the dispersion of diagnosis case and diagnostician.
[ترجمه ترگمان]یک دانش به اشتراک گذاشته شده در تشخیص عیب در محیط چند منبع، در نظر گرفتن پراکندگی مورد تشخیص و diagnostician پیشنهاد شده است
[ترجمه گوگل]یک معیار تشخیص خطای مشترک در محیط چند منبع برای بررسی پراکندگی پرونده تشخیص و تشخیص دهنده پیشنهاد شده است

12. I mean to tell you that you are a poor diagnostician.
[ترجمه ترگمان]منظورم این است که به شما بگویم که شما متخصص poor
[ترجمه گوگل]منظورم این است که به شما بگویم که شما یک متخصص تشخیصی هستید

13. A reporter must first be a teacher but must also view his function as that of a diagnostician .
[ترجمه ترگمان]یک گزارشگر باید ابتدا یک معلم باشد، بلکه باید عملکرد خود را به عنوان یک معلم نیز مشاهده کند
[ترجمه گوگل]یک خبرنگار ابتدا باید یک معلم باشد، اما باید عملکرد او را به عنوان یک تشخیص دهنده نیز ببیند

14. By observing one's sexual predilections and acts, the trained psychotherapist and diagnostician can learn a lot about the patient.
[ترجمه ترگمان]با مشاهده رفتار و رفتار جنسی یک فرد، روان پزشک آموزش دیده و diagnostician می توانند چیزهای زیادی درباره بیمار یاد بگیرند
[ترجمه گوگل]با رعایت میل و رفتار جنسی، روان درمانگر آموزش دیده و متخصص تشخیص پزشکی می تواند در مورد بیمار بسیار درس بخواند

پیشنهاد کاربران

تشخیصگر


کلمات دیگر: