کلمه جو
صفحه اصلی

mournful


معنی : محزون، عزادار، سوگوار، ماتمزده، غمگین کننده، پر ولع
معانی دیگر : سوگمند، اندوهگین، غصه دار، سوگ آمیز، عزادارانه، غم انگیز، حزن آور

انگلیسی به فارسی

سوگوار، عزادار


ترسناک، سوگوار، ماتمزده، غمگین کننده، عزادار، محزون، پر ولع


انگلیسی به انگلیسی

• sad, gloomy; grief-stricken, grieving
if you are mournful, you are very sad; a literary word.
a mournful sound seems very sad; a literary word.

مترادف و متضاد

محزون (صفت)
pensive, tragic, somber, sombre, lugubrious, sad, minor, despondent, plaintive, doleful, funereal, mournful, tristful

عزادار (صفت)
weepy, mournful, plaintful

سوگوار (صفت)
rueful, mournful, plaintful

ماتمزده (صفت)
mournful, wailful

غمگین کننده (صفت)
mournful, plaintful

پر ولع (صفت)
ravenous, mournful

sorrowful


Synonyms: anguished, bereft, cheerless, depressed, disconsolate, distressing, doleful, dolent, forlorn, full of sorrow, grief-stricken, grieving, grievous, heartbroken, in mourning, in pain, in sorrow, lamentable, pitiful, sad, sombre, woeful


جملات نمونه

1. the mournful bellow of a dying elephant
نعره ی سوزناک فیل در حال مرگ

2. she looked at the coffin with mournful eyes
او با چشمان ماتم بار به تابوت نگاه می کرد.

3. He looked mournful, even near to tears.
[ترجمه ترگمان]او غمگین به نظر می رسید، حتی نزدیک بود اشک بریزد
[ترجمه گوگل]او غمگین بود، حتی نزدیک به اشک

4. The dog gave a mournful howl.
[ترجمه ترگمان]سگ زوزه بلندی کشید
[ترجمه گوگل]این سگ یک صدای مصیبت زد

5. Durant was thin, mournful and silent.
[ترجمه ترگمان]Durant لاغر و غمگین و خاموش بود
[ترجمه گوگل]دورانت نازک، پریشان و ساکت بود

6. I couldn't bear the mournful look on her face.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم چهره غمگین او را تحمل کنم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم نگاه شگفتآور بر چهره اش را تحمل کنم

7. Mandeville's curses rang out interspersed by the awful, mournful sounds of the dead man's brother.
[ترجمه ترگمان]فحش های Mandeville با صدای وحشتناک و غم انگیز برادر مرده در آن پخش شد
[ترجمه گوگل]لعنتی ماندویل با صدای وحشتناک و ترسناک برادر مرد مرموز به صدا در آمد

8. His habitual London expression, cagey and mournful, was never to be seen.
[ترجمه ترگمان]حالتی که در لندن دیده می شد، در آن چهره عبوس و غم انگیز، هرگز دیده نمی شد
[ترجمه گوگل]اظهارنظر عادت لندن او، محکم و پریشان بود، هرگز دیده نشد

9. He ate his tiny ration of cereal in mournful slow motion, to illustrate his unhappiness.
[ترجمه ترگمان]جیره tiny را با حرکتی آهسته و آهسته، برای نشان دادن ناراحتی خود، خورد
[ترجمه گوگل]او نوشیدنی کوچک خود را از غلات در آرامش آرام آرام خورد، برای نشان دادن ناخودآگاه او

10. He was at the graveside looking mournful and interesting.
[ترجمه ترگمان]او در کنار قبر ایستاده بود و غمگین و جذاب به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او در قبرستان به دنبال مصیبت و جالب بود

11. His voice sounded so mournful that tears came into her eyes.
[ترجمه ترگمان]صدایش آنقدر غمگین بود که اشک در چشمانش حلقه زد
[ترجمه گوگل]صدای او خیلی شنیده بود که اشکش به چشمش افتاد

12. It was a mournful pair that hired a boat to take them to Saltash and acquaint the Lee family of the tragedy.
[ترجمه ترگمان]این یک جفت چشم غم انگیز بود که یک قایق کرایه کرده بود تا آن ها را به Saltash ببرد و خانواده لی را از تراژدی آگاه کند
[ترجمه گوگل]این یک جادو گرامی بود که قایق را استخدام کرد تا آنها را به سالتهاش برساند و خانواده لی را از این فاجعه آشنا کند

13. I imagined him pulling mournful drones out of the ancient double-reed pipe.
[ترجمه ترگمان]تصور کردم که او هواپیماهای بدون سرنشین را از میان لوله double قدیمی بیرون می کشد
[ترجمه گوگل]من تصور می کردم او از هواپیماهای بدون سرنشین قدیمی بیرون می آید

14. And their public comments had a mournful tone.
[ترجمه ترگمان]و نظرات عمومی آن ها لحن غم انگیزی داشت
[ترجمه گوگل]و نظرات عمومی آنها لحن ترسناکی داشت

She looked at the coffin with mournful eyes.

او با چشمان ماتم‌بار به تابوت نگاه می‌کرد.


پیشنهاد کاربران

محزون
sad


کلمات دیگر: