کلمه جو
صفحه اصلی

platitude


معنی : ابتذال، پیش پا افتادگی، بی مزگی، بیاتی
معانی دیگر : (سخن و نوشتار) ابتذال، تکرار مکررات

انگلیسی به فارسی

بیمزگی، بیاتی، پیش پاافتادگی، ابتذال


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: an overused, dull, or trivial remark; hackneyed expression; clich�.
مترادف: bromide, commonplace, truism
مشابه: adage, cliche, expression, maxim, definition 2: the quality of being unoriginal, dull, or trite. synonyms: banality, triteness

- He was grieving, and hearing platitudes like "time heals all wounds" did nothing to ease his pain.
[ترجمه ترگمان] او اندوهگین بود و شنیدن platitudes مثل \"زمان همه زخم ها را التیام می بخشد\" برای تسکین دردش هیچ کاری انجام نداد
[ترجمه گوگل] او گریزان بود و شنوایی هایی مانند 'زمان همه زخم ها را بهبود می دهد' هیچ دردی را نداشت

• superficiality, state of being commonplace, banality; trite saying, cliche, dull remark
a platitude is a statement considered to be meaningless because it has been made many times before in similar situations; a formal word.

مترادف و متضاد

ابتذال (اسم)
triviality, banality, platitude, triteness, truism, pedestrianism

پیش پا افتادگی (اسم)
triviality, banality, platitude, commonness

بی مزگی (اسم)
vapidity, platitude, insipidity

بیاتی (اسم)
platitude

dull, overused saying


Synonyms: banality, boiler plate, bromide, buzzword, chestnut, cliché, commonplace, corn, evenness, familiar tune, flatness, hackneyed saying, high camp, hokum, inanity, insipidity, monotony, motto, old chestnut, old story, potboiler, prosaicism, proverb, saw, shibboleth, stereotype, tag, triteness, trite remark, triviality, truism, vapidity, verbiage


Antonyms: coinage, nuance


جملات نمونه

1. He delivered a long prose full of platitudes.
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر پر از آدم های حراف و بی مزه بود
[ترجمه گوگل]او یک پروسس طولانی پر از طنزهای اجرا کرد

2. We shall have to listen to more platitudes about the dangers of overspending.
[ترجمه ترگمان]ما باید به platitudes more در مورد خطرات خرج کردن پول گوش دهیم
[ترجمه گوگل]ما باید به کلیتهای بیشتری درباره خطرات ناشی از هزینه گذار گوش کنیم

3. He was seen on TV delivering platitudes about the crisis in a monotone voice.
[ترجمه ترگمان]او در تلویزیون دیده شد که platitudes در مورد بحران را به صدای یکنواخت بیان می کرد
[ترجمه گوگل]او در تلویزیون دیده می شود platitude در مورد بحران در صدای یکنواخت

4. He was mouthing the usual platitudes about the need for more compassion.
[ترجمه ترگمان]او مثل آدم های حراف معمولی در مورد نیاز به دلسوزی بیشتر حرف می زد
[ترجمه گوگل]او مباحث معمول را در مورد نیاز به مشارکت بیشتر جلب کرد

5. Milosevic doesn't mouth platitudes about it not mattering who scores as long as the team wins.
[ترجمه ترگمان]Milosevic در مورد این که تیم برنده است و تا زمانی که تیم برنده شود mattering نیست
[ترجمه گوگل]میلوسویچ در مورد آن نمی گوید که چه کسی گلزنی کند تا زمانی که تیم برنده شود

6. They mouthed the usual platitudes.
[ترجمه ترگمان]آن ها آدم های حراف معمولی را با دهان باز نگه داشتند
[ترجمه گوگل]آنها به طرز وحشی های معمولی می اندیشیدند

7. I mouthed some sympathetic platitudes.
[ترجمه ترگمان]با دهانی پر از همدردی حرف زدم
[ترجمه گوگل]من بعضی از تمجیدات دلسوزانه را می کشیدم

8. High-sounding jargon or pointless platitudes cut little ice when one is alert to the actual message being conveyed.
[ترجمه ترگمان]اصطلاحات حرفه ای و یا platitudes بی هدف، یخ کوچکی را قطع می کنند وقتی که فرد نسبت به پیام واقعی که منتقل می شود هوشیار است
[ترجمه گوگل]اصطلاحات با صدای بلند و یا کلیپ های بی معنی، هنگامی که کسی به پیام واقعی منتقل می شود، یخ کوچکی را می کشد

9. The management tried to satisfy staff with some platitudes about the need to make sacrifices for the benefit of the company.
[ترجمه ترگمان]مدیریت تلاش کرد کارکنان را با برخی از platitudes در مورد نیاز به فداکاری برای شرکت راضی کند
[ترجمه گوگل]مدیریت تلاش کرد تا کارکنان را با کلیتهایی درباره نیاز فداکاری به نفع این شرکت برآورده کند

10. That is more than just a platitude from a guy who really would rather have been anywhere else.
[ترجمه ترگمان]این فقط than از طرف مردیه که ترجیح می داد جای دیگه ای باشه
[ترجمه گوگل]این چیزی بیش از یک نفر از یک مرد است که واقعا دوست دارد جای دیگری باشد

11. Mr Gringold droned on, mouthing the usual platitudes about motivation and self-reliance.
[ترجمه ترگمان]آقای Gringold در حالی که platitudes همیشگی را در مورد انگیزه و اتکا به نفس بیان می کرد، زیر لب گفت:
[ترجمه گوگل]آقای گرینگولد، در مورد انگیزه و اعتماد به نفس خود، به طور معمول در حال صحبت کردن است

12. Charles took one look at the proffered platitudes, which he knew to be absurd, and set about writing an alternative.
[ترجمه ترگمان]شارل نگاهی به platitudes که به طرفش دراز شده بود انداخت، که می دانست مضحک است و راه دیگری برای نوشتن انتخاب کرد
[ترجمه گوگل]چارلز نگاهی به مفاهیم پیشنهادی که او می دانست پوچ است، و در مورد نوشتن یک جایگزین قرار گرفت

13. I sense his slighted dignity and mouth some platitude about boys being boys the world over.
[ترجمه ترگمان]حس حقارت و بی اعتنایی او را حس می کنم و some در مورد پسرهایی که دنیا را از دست می دهند، platitude
[ترجمه گوگل]من احساس تنهایی و دهانش را از دست می دهم

14. This was such a mere platitude go without saying.
[ترجمه ترگمان]بی گفتن این حرف بی platitude بود
[ترجمه گوگل]این بدون شک می توانست به راحتی از بین برود

His speech contained nothing but platitudes.

نطق او حاوی چیزی جز تکرار مکررات نبود.


پیشنهاد کاربران

کلیشه

مشهورات

تکرار مکرر بدیهیات، کلیشه ای، نخ نما ، بس تکرار شده ا بی مزه و بی معنی شده و اصالتش رو از دست داده. an unoriginal, banal or hackneyed remark through overuse
worn - out, overused cliche‘ , a trite or obvious remark
The audience asked him to cut the platitudes.
Try not ti throw too many platitudes to your speech. the movie was a drizzle of platitudes.

جمله ی کلیشه ای . حرف کلیشه ای


کلمات دیگر: