کلمه جو
صفحه اصلی

equilibrate


معنی : متعادل کردن، موازنه کردن، متعادل شدن، بحال تعادل دراوردن
معانی دیگر : ترازمند کردن، هم سنگ کردن، ترازگری کردن، هم ترازو کردن

انگلیسی به فارسی

موازنه کردن، به‌حال تعادل درآوردن، متعادل کردن، متعادل شدن


متعادل کردن، متعادل شدن، موازنه کردن، بحال تعادل دراوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: equilibrates, equilibrating, equilibrated
مشتقات: equilibration (n.)
• : تعریف: to bring into or be in balance or equilibrium.
مشابه: balance, poise

• keep equilibrium, keep balance

مترادف و متضاد

متعادل کردن (فعل)
balance, offset, equilibrate

موازنه کردن (فعل)
balance, counterbalance, equilibrate, equiponderate

متعادل شدن (فعل)
equilibrate

بحال تعادل دراوردن (فعل)
equilibrate

جملات نمونه

1. Equilibrate all material to the temperature at which the chromatography will be performed.
[ترجمه ترگمان]اضافه کردن همه مواد به دمایی که کروماتوگرافی انجام خواهد شد
[ترجمه گوگل]تمام مواد را به دمای کروماتوگرافی که در آن انجام می شود متعادل کنید

2. Equilibrate the column, the injector and the detector at the temperatures and the gas flow rates specified in the monograph until a stable baseline is achieved.
[ترجمه ترگمان]به اضافه کردن ستون، تزریق کننده و یابنده در دما و میزان جریان گاز مشخص شده در این رساله تا زمانی که اساس ثابت بدست آید
[ترجمه گوگل]ستون، انژکتور و آشکارساز را در دمای و مقادیر جریان گاز مشخص شده در مونوگراف تعادل کنید تا زمانی که یک پایه پایدار به دست می آید

3. It is a kind of art to equilibrate, is often destroyed and rebuilt.
[ترجمه ترگمان]این یک نوع هنر برای equilibrate است که اغلب نابود و بازسازی می شود
[ترجمه گوگل]این هنر نوعی تعادل است که اغلب تخریب و بازسازی می شود

4. The algorithm can equilibrate the load of every processor and guarantee that all tasks meet their deadlines.
[ترجمه ترگمان]این الگوریتم می تواند بار هر پردازنده را مهار کرده و تضمین کند که همه کارها به مهلت های زمانی خود عمل می کنند
[ترجمه گوگل]الگوریتم می تواند بار هر پردازنده را متعادل کند و تضمین کند که تمام وظایف آنها به لحاظ مهلت مقرر است

5. In other words, they will make relative prices equilibrate across countries, just as individuals do within a country.
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، آن ها قیمت های نسبی را در سراسر کشورها درست همانطور که افراد در یک کشور انجام می دهند، انجام خواهند داد
[ترجمه گوگل]به عبارت دیگر، قیمت های نسبی در سراسر کشور تعادل ایجاد می کند، درست همانطور که افراد در یک کشور انجام می دهند

6. Equilibrate the column with the prescribed mobile phase and flow rate, at room temperature or at the temperature specified in the monograph, until a stable baseline is achieved.
[ترجمه ترگمان]Equilibrate ستون با فاز متحرک و نرخ جریان، در دمای اتاق یا در درجه حرارت مشخص در این رساله تا زمانی که اساس ثابت بدست آید
[ترجمه گوگل]ستون را با فاز همراه و جریان جریان تجدید شده، در دمای اتاق یا در دمای مشخص شده در مونوگرافی، تا زمانی که یک پایه پایدار به دست می آید، تعادل دهید

7. So how to equilibrate citizens' reputation right and public opinion authority to supervise has become the essential problem.
[ترجمه ترگمان]بنابراین چگونه شهرت شهروندان را به درستی و قدرت افکار عمومی برای نظارت بر یک مشکل اساسی تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]بنابراین چگونگی تعادل اعتبار شهروندان و اعتماد عمومی به نظارت، تبدیل به یک مشکل اساسی شده است

8. Flow is then stopped, and if the formation has sufficient permeability, the formation will flow to equilibrate the tester with the bulk of the formation.
[ترجمه ترگمان]سپس جریان متوقف می شود، و اگر شکل گیری نفوذپذیری کافی داشته باشد، شکل گیری برای equilibrate کردن تستر با حجم تشکیل جریان خواهد داشت
[ترجمه گوگل]سپس جریان جریان متوقف می شود، و اگر تشکیل دارای نفوذ پذیری کافی باشد، تشکیل می شود تا تستر را با اکثریت شکل گیری تعادل سازد

9. To the nose, the bouquet extend the flavour of matured fruits. Dominant of the fruity in mouth revealing a nice toaster flavoured with tannins well equilibrate.
[ترجمه ترگمان]برای بینی، دسته گل طعم میوه های رسیده را گسترش می دهد در غالب میوه ها در دهان، یک توستر به خوبی طعم دار را نشان می دهد که طعم خوبی دارد
[ترجمه گوگل]به بینی، دسته گل طعم میوه های بالغ را گسترش می دهد غرفه ای از میوه در دهان آشکار یک توستر خوب با طنز با طعم خوب تعادل دارد

10. The experiment indicated that using this engine can render a realistic individual face, which meet the demand of accuracy and efficiency that personage's model must equilibrate in the game.
[ترجمه ترگمان]آزمایش نشان داد که استفاده از این موتور می تواند چهره منفرد واقع گرایانه فردی را ارایه دهد، که با توجه به نیاز به دقت و کارایی که مدل شخصیت باید در این بازی شرکت کند
[ترجمه گوگل]آزمایش نشان داد که استفاده از این موتور می تواند یک چهره واقعی واقع بینانه را ارائه دهد که با تقاضای دقت و کارایی که مدل شخصیت را در بازی تعادل می دهد، مطابقت دارد

11. Therefore copyright fare use system is designed and periodically revised to equilibrate the antinomy.
[ترجمه ترگمان]بنابراین از سیستم استفاده از حق تکثیر طراحی و به صورت دوره ای برای اصلاح سیستم استفاده می شود
[ترجمه گوگل]بنابراین سیستم استفاده از حق بیمه کپی رایت طراحی شده و به صورت دوره ای برای تعادل آنتینوم تجدید نظر می شود

12. It suggested that Runshen No. 2 might even more modulate, equilibrate and improve mice resistance to anoxia.
[ترجمه ترگمان]این گزارش پیشنهاد می کند که Runshen شماره ۲ حتی ممکن است بیشتر تعدیل کند، equilibrate شود و مقاومت موش ها را نسبت به anoxia بهبود بخشد
[ترجمه گوگل]این پیشنهاد کرد که رنجن شماره 2 ممکن است حتی بیشتر مدولاسیون، تعادل و بهبود مقاومت موش ها به آنکوسیا باشد

13. The underlying fundamentals driving housing supply and demand will likely take several months to equilibrate themselves.
[ترجمه ترگمان]اصول زیربنایی تامین مسکن و تقاضا احتمالا چند ماه طول می کشد تا خود را کنترل کنند
[ترجمه گوگل]اصول پایه رانندگی و تقاضای مسکن احتمالا چند ماه طول می کشد تا خود را متعادل سازد

14. Sodium concentration and osmolality in the intravascular and interstitial spaces equilibrate across the vascular membrane.
[ترجمه ترگمان]غلظت سدیم و osmolality در فضاهای intravascular و interstitial در امتداد غشا آوندی رخ می دهد
[ترجمه گوگل]غلظت سدیم و اسمولالیته در فضاهای داخل عروقی و بینابینی در سراسر غشاء عروقی تعادل دارد

پیشنهاد کاربران

هم تراز


کلمات دیگر: