کلمه جو
صفحه اصلی

bewail


معنی : سوگواری کردن، زاری کردن، ندبه کردن
معانی دیگر : زاریدن، شکوه کردن، شکایت کردن، سوگواری کردن برای، زاری کردن باoverیا for

انگلیسی به فارسی

سوگواری کردن (برای)، ندبه کردن، زاری کردن (با over یا for )


بیهوده، زاری کردن، سوگواری کردن، ندبه کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bewails, bewailing, bewailed
• : تعریف: to mourn or express great sorrow for; wail or cry over; lament.
مشابه: bemoan, deplore, lament, moan, mourn, regret, wail
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: bewailer (n.), bewailment (n.)
• : تعریف: to express great sorrow; grieve.
متضاد: rejoice
مشابه: bemoan, lament, moan, mourn, wail

• cry, wail; grieve
if you bewail something, you express great sorrow about it; a formal word.

مترادف و متضاد

سوگواری کردن (فعل)
bemoan, mourn, lament, bewail

زاری کردن (فعل)
bewail, moan

ندبه کردن (فعل)
bewail

cry over, lament


Synonyms: bemoan, deplore, eat heart out, express sorrow, grieve for, moan, mourn, regret, repent, rue, sing the blues, take on, wail, weep over


Antonyms: be happy, be joyous, exalt, gloat, praise, vaunt


جملات نمونه

1. Carrion crows bewail the dead sheep and then eat them.
[ترجمه ترگمان] کاری که \"کریون\" برای گوسفند مرده گریه میکنه و بعدش eat
[ترجمه گوگل]کریس Carrion کتک زدن گوسفندان مرده و سپس آنها را بخورند

2. He bewailed his misfortune and the loss of his most treasured possessions.
[ترجمه ترگمان]از بدشانسی و از دست دادن most دارایی او شکایت کرد
[ترجمه گوگل]او بدبختی خود را از دست داد و اموال محسوس خود را از دست داد

3. He bewailed the breaches of discipline.
[ترجمه ترگمان]کلی شکایت از نظم و شکایت کرد
[ترجمه گوگل]او نقض رشته را نقض کرد

4. She bewailed her misfortune.
[ترجمه ترگمان] شکایت کرد
[ترجمه گوگل]او بدبختی او را نابود کرد

5. Republicans bewail what they say is a likelihood that Democrats will sit on nominations.
[ترجمه ترگمان]جمهوری خواهان چیزی را که می گویند این احتمال وجود دارد که دموکرات ها در انتخابات نام نویسی کنند
[ترجمه گوگل]جمهوری خواهان می گویند احتمالا دموکرات ها در انتخابات شرکت خواهند کرد

6. Men propping up the bar over lunch will bewail the loss of earlier freedoms when they were footloose and fancy free.
[ترجمه ترگمان]مردانی که در طول ناهار به بار تکیه می کنند، از دست دادن آزادی های اولیه در زمانی که آزاد و آزاد به نظر می رسند، پایان خواهند داد
[ترجمه گوگل]مردانی که در طول ناهار در حال باریدن هستند، از دست دادن آزادی های قبل از ازدواج می افتند، زمانی که آنها آزاد و آزاد بودند

7. I occasionally bewail getting entirely too much education and taking it far too seriously.
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها اشک می ریزم و خیلی جدی می گیرم
[ترجمه گوگل]من گاهی اوقات بیدار شدن به طور کامل تحصیلات بیش از حد و گرفتن آن را بیش از حد به طور جدی

8. He is in from height merely ice bewail, be at a loss unexpectedly rise.
[ترجمه ترگمان]او از قد قد و قد قد قد دارد و به طور غیر منتظره ای در حال افزایش است
[ترجمه گوگل]او در ازای ارتفاع فقط یخ زده است، در غیر این صورت به طور ناگهانی از دست می رود

9. The winds bewail the leafless tree.
[ترجمه ترگمان]بادها از درخت بی برگ زوزه می کشند
[ترجمه گوگل]بادها، درخت بیقرار را بیدار می کنند

10. Anyone not inclined to lament, mourn bewail this fact is not in possession of a soul.
[ترجمه ترگمان]هر کسی که دلش بخواهد گله و شکایت کند، اشک از این حقیقت در بر ندارد
[ترجمه گوگل]هرکسی که تمایل به عصبانیت نداشته باشه، این روحیه روحیه رو نداره

11. She had her own misfortunes to bewail as well as those of her daughter.
[ترجمه ترگمان]او هم بدبختی های خودش را داشت که به اندازه دخترش اشک بریزد
[ترجمه گوگل]او گناهان خود را برای بیهوش کردن و همچنین دخترش به حال خود داشت

12. There was nothing so boring, she thought, as some one who was continually bewailing her lot.
[ترجمه ترگمان]باخود گفت: هیچ چیز آن قدر خسته کننده نبود، مثل کسی که مدام از او گله می کرد
[ترجمه گوگل]او هیچوقت خسته کننده نبود، او فکر کرد، به عنوان کسی که به طور مداوم به اوج خود رحم کند

He bewailed the ingratitude of his children.

او از ناسپاسی فرزندانش شکایت داشت.



کلمات دیگر: