کلمه جو
صفحه اصلی

pinched

انگلیسی به انگلیسی

• if someone's face is pinched, it looks thin and pale, usually because they are ill or cold.

جملات نمونه

1. she pinched her on the arm
بازوی او را نیشگون گرفت.

2. she pinched the ring but was caught
او انگشتر را بلند کرد ولی گیر افتاد.

3. cruelty had pinched his face
سنگدلی چهره ی او را تکیده کرده بود.

4. when hunger pinched him, he resorted to stealing
وقتی گرسنگی او را بی تاب کرد دست به دزدی زد.

5. he was so pinched for money that he often went without dinner
آنقدر از نظر پول در مضیقه بود که اغلب بدون شام سر می کرد.

6. my finger was pinched by the desk drawer
انگشتم لای کشو میز گیر کرد.

7. the cold wind had pinched the flowers
باد سرد گل ها را پلاسیده کرده بود.

8. salaried people are always more pinched by inflation
تورم همیشه حقوق بگیرها را بیشتر در تنگنا قرار می دهد.

9. She pinched me on the arm.
[ترجمه ترگمان]او مرا روی بازوی خود فشار داد
[ترجمه گوگل]او من را در آغوش گرفت

10. She pinched his arm as hard as she could.
[ترجمه نگهبان] او بازویش را تا می توانست محکم نیشگون گرفت
[ترجمه ترگمان]به سختی می توانست بازویش را نیشگون بگیرد
[ترجمه گوگل]او بازویش را به اندازه سختی که می توانست می گرفت

11. He pinched the baby's cheek playfully.
[ترجمه ترگمان]او به شوخی گونه بچه را نیشگون گرفت
[ترجمه گوگل]او به طرز شجاعانه شکم کودک را خراشیده

12. The thief pinched her purse and ran away.
[ترجمه ترگمان]دزد کیفش را فشرد و فرار کرد
[ترجمه گوگل]دزد کیف پولش را گرفت و فرار کرد

13. Pride must be pinched.
[ترجمه ترگمان]غرور باید نیشگون بگیرد
[ترجمه گوگل]افتخار باید خراب شود

14. They are always pinched for money.
[ترجمه ترگمان]همیشه به خاطر پول pinched
[ترجمه گوگل]آنها همیشه پول می گیرند

15. He pinched me sharply on the arm.
[ترجمه ترگمان]او دستم را محکم روی بازوی من فشرد
[ترجمه گوگل]او به شدت بر روی دستم زد

16. Her face was pinched with grief.
[ترجمه ترگمان]صورتش از غم می سوخت
[ترجمه گوگل]چهره اش با غم و اندوه خراب شد

پیشنهاد کاربران

لاغر

لاغر و رنگ پریده

گیر افتاده - گیرکرده
?how to fix a pinched nerve in your neck

درگیر ( شده )

تحت فشار . فشرده


کلمات دیگر: