کلمه جو
صفحه اصلی

bespeak


معنی : از پیش سفارش دادن، حاکی بودن از، قبلا درباره چیزی صحبت کردن
معانی دیگر : ذخیره کردن، رزرو کردن، کنارگذاشتن، نمایشگر بودن، نوید دادن، علامت بودن

انگلیسی به فارسی

قبلا درباره چیزی صحبت کردن، ازپیش سفارش دادن، حاکی بودن از


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bespeaks, bespeaking, bespoke, bespoken
(1) تعریف: to arrange for or reserve in advance.

- I will bespeak a place in line for you.
[ترجمه ترگمان] من یک جایی را در صف برای شما خواهم فرستاد
[ترجمه گوگل] من یک مکان را برای شما شرح خواهم داد

(2) تعریف: to signify or indicate.
متضاد: belie
مشابه: point, portend, signify

- These actions bespeak good intentions on the part of these two political leaders.
[ترجمه ترگمان] این اعمال به نفع این دو رهبر سیاسی است
[ترجمه گوگل] این اقدامات در قبال این دو رهبر سیاسی، اهداف خوب را بیان می کند

• reserve in advance; order goods or services; show, bear witness

مترادف و متضاد

از پیش سفارش دادن (فعل)
engage, bespeak

حاکی بودن از (فعل)
smell, bode, bespeak, hold out, betoken, signify, symbolize

قبلا درباره چیزی صحبت کردن (فعل)
bespeak

جملات نمونه

1. Today's events bespeak a bright future.
[ترجمه ترگمان]رویداده ای امروزی، آینده درخشانی را جلب می کنند
[ترجمه گوگل]رویدادهای امروز یک آینده روشن را بیان می کنند

2. She raised her head to bespeak her son's wishes.
[ترجمه ترگمان]سرش را بلند کرد تا خواسته های پسرش را برآورده کند
[ترجمه گوگل]او سرش را بلند کرد تا خواست فرزندش را بگوید

3. He sent her to bespeak his girl friend.
[ترجمه ترگمان]او را فرستاد تا دوست دخترش را جلب کند
[ترجمه گوگل]او را به سوی دوست دخترش دعوت کرد

4. Those data bespeak a movement without a compelling product to sell.
[ترجمه ترگمان]این اطلاعات یک حرکت را بدون یک محصول قانع کننده برای فروش به شما می دهند
[ترجمه گوگل]این داده ها یک جنبش را بدون یک محصول قانونی برای فروش می گویند

5. Today's events bespeak future tragedy.
[ترجمه ترگمان]رویداده ای امروز به خاطر تراژدی آینده
[ترجمه گوگل]رویدادهای امروز، تراژدی های آینده را به مخاطره می اندازند

6. Only the locked gate and guardhouse bespeak anything more uncommon inside.
[ترجمه ترگمان]فقط در قفل و قراول خانه چیزی غیر معمول را به من نشان داد
[ترجمه گوگل]فقط دروازه قفل شده و نگهبان هر چیزی را بیشتر بیارزش در داخل

7. You need't bespeak contempt, Linton : anybody will have It'spontaneously at your service.
[ترجمه ترگمان]لینتون، شما نیازی به این کار ندارید که مرا تحقیر کنید هر کسی در خدمت شما خواهد بود
[ترجمه گوگل]شما نباید تحقیرآمیز باشید، لینتون هر شخصی به تنهایی در خدمت شما خواهد بود

8. This might bespeak a larger appetite on the part of Oliver Hardy and if so there might be an etymological explanation for Ollie's quote.
[ترجمه ترگمان]این ممکن است اشتهای بیشتری به قسمتی از الیور هاردی داشته باشد، و اگر برای نقل قول از جمله اولی توضیح etymological وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]این ممکن است بخشی از الیور هاردی را بیشتر درک کند و اگر چنین باشد، ممکن است توضیح ایدئولوژیک برای نقل قول اولی نیز وجود داشته باشد

9. Her house, her style of living, all bespeak an exceeding good income.
[ترجمه ترگمان]خانه او، سبک زندگی، همه عواید بسیار خوبی است
[ترجمه گوگل]خانه اش، سبک زندگی او، همه درآمد بیش از حد خوب است

10. HABERDASHER. Here is the cap your worship did bespeak .
[ترجمه ترگمان]خرازی فروشی این کلاهی است که جنابعالی می فرمایید
[ترجمه گوگل]HABERDASHER در اینجا کلاه خود را عبادت می گویند

11. His polite manners bespeak him ( to be ) a gentleman.
[ترجمه ترگمان]رفتار مودبانه او موجب شد که او یک آقا باشد
[ترجمه گوگل]رفتارهای مؤدبانه وی او را به عنوان یک نجیب زاده توصیف می کند

12. This predisposition may bespeak a different mentality.
[ترجمه ترگمان]این زمینه ممکن است باعث ایجاد ذهنیت متفاوتی شود
[ترجمه گوگل]این مزاحمت ممکن است یک ذهنیت متفاوت را بیان کند

13. I come here to bespeak Fanny a seal.
[ترجمه ترگمان]من به اینجا آمده ام تا نشان فانی را بدهم
[ترجمه گوگل]من به اینجا می روم تا فانی را با مهر و موم آشنا کنم

14. His polite manners bespeak the gentleman.
[ترجمه ترگمان]رفتار مودبانه او آقا را جلب کرد
[ترجمه گوگل]رفتارهای مؤدبانه او نجیب زاده است

15. He raised his head to bespeak his son's wish.
[ترجمه ترگمان]سرش را بلند کرد تا آرزوی پسرش را برآورده کند
[ترجمه گوگل]او سر خود را به سخنان خواسته پسرش ابراز کرد

That room is bespoken.

آن اتاق را قبلاً گرفته‌اند.


a mansion that bespeaks wealth

کاخی که نشانه‌ی ثروت است


His talent bespeaks success.

استعداد او نویدبخش موفقیت است.



کلمات دیگر: