کلمه جو
صفحه اصلی

belligerence


معنی : جنگ، تجاوز، محاربه، کج خلقی
معانی دیگر : جنگ و ستیز، مخاصمه، در حال جنگ بودن، جنگجویی، ستیهندگی، ستیزگرایی، جنگ گرایی، رزمجویی، پیکارجویی، اهل جنگ و دعوا بودن، جنگ خویی

انگلیسی به فارسی

تجاوز، جنگ، محاربه، کج‌خلقی


خصومت، تجاوز، جنگ، محاربه، کج خلقی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a very aggressive or hostile attitude; warlike nature.

- His belligerence toward his stepfather frightened his mother, who feared the two would come to blows.
[ترجمه ترگمان] belligerence به طرف ناپدری او، مادرش را به وحشت انداخت، زیرا می ترسید که مبادا این دو نفر با هم دست و پنجه نرم کنند
[ترجمه گوگل] ستیزه جویی او نسبت به ناپدیدش مادرش را ترساند، که از ترس اینکه دو نفر به ضربات وارد شوند، ترسید

(2) تعریف: an act of war or hostility, or the carrying on of war; warfare.
مشابه: aggression, hostility

• warlike attitude, aggressiveness; hostility
belligerence is the quality of being hostile and aggressive.

مترادف و متضاد

جنگ (اسم)
battle, fight, anthology, analects, war, warfare, belligerence, scrap, varia

تجاوز (اسم)
violation, offense, attack, assault, belligerence, infringement, encroachment, transgression, belligerency, overrun

محاربه (اسم)
battle, combat, war, warfare, belligerence

کج خلقی (اسم)
tiff, funk, belligerence, irritability, distemper, tantrum, petulance, petulancy

جملات نمونه

1. Her increasing belligerence alienated her from her old friends.
[ترجمه ترگمان]کج خلقی و کج خلقی او را از دوستان قدیمی خود دور می کرد
[ترجمه گوگل]ستیزه جویی افزایش یافته او را از دوستان قدیمی خود بیگانه کرد

2. He could be accused of passion, but never belligerence.
[ترجمه ترگمان]او ممکن است متهم به شور و هیجان باشد، اما هرگز با خودش دعوا نکند
[ترجمه گوگل]او می تواند به شور و هیجان متهم شده، اما هرگز خصمانه

3. But at the moment, he could feel belligerence rising.
[ترجمه ترگمان]اما در آن لحظه احساس ناراحتی می کرد
[ترجمه گوگل]اما در حال حاضر، او می تواند احساس خصومت را افزایش دهد

4. Pyongyang's belligerence provides an opportunity to fundamentally attract Beijing to the allies'position.
[ترجمه ترگمان]جنگ پیونگ یانگ فرصتی را برای جذب اساسی پکن به موقعیت متفقین فراهم می کند
[ترجمه گوگل]ستیزه جویان پیونگ یانگ فرصتی را فراهم می آورند تا پکن را به جایگاه متفقین جذب کنند

5. His reputation for savagery and belligerence is nothing but a myth.
[ترجمه ترگمان]شهرت او به وحشیگری و جنگ هیچ چیزی جز یک افسانه نیست
[ترجمه گوگل]شهرت او برای وحشیگری و خصمانه چیزی جز اسطوره نیست

6. Belligerence and identity are basic attributes and relations of the WTO system.
[ترجمه ترگمان]هویت و هویت، ویژگی های اساسی و روابط سیستم سازمان تجارت جهانی هستند
[ترجمه گوگل]سرزندگی و هویت، ویژگی های اساسی و روابط سیستم سازمان تجارت جهانی است

7. The Thatcher revolution reasserted the wartime values of belligerence, stoicism, chauvinism and repression.
[ترجمه ترگمان]انقلاب تاچر مقادیر زمان جنگ را در زمان جنگ، مانند تحمل، تعصب، تعصب مذهبی و سرکوب، برجای گذاشت
[ترجمه گوگل]انقلاب تاچر ارزش های جنگی خصمانه، استعمار، شوونیزم و سرکوب را دوباره تأیید کرد

8. These verbs all refer to allaying another's anger, belligerence, discontent, or agitation . To.
[ترجمه ترگمان]این افعال همگی به عصبانیت، جنگ، نارضایتی، یا آشفتگی اشاره می کنند به
[ترجمه گوگل]این افعال همه به خشم، خصومت، نارضایتی یا تحریک دیگران اشاره می کنند به

9. But there was fear there, shrouded by some with belligerence, hidden by others with courtesy.
[ترجمه ترگمان]اما ترس بر او چیره شده بود و بعضی از آن ها با غرور و ادب پوشیده شده بودند و دیگران با ادب و نزاکت از او پنهان شده بودند
[ترجمه گوگل]اما ترس وجود دارد، که برخی از آنها با خصومت درگیر شده اند، با دیگران پنهان شده اند

10. A single incident suggests a great deal about Hennepinhis prudery, his belligerence, his sensitivity.
[ترجمه ترگمان]یک حادثه واحد، مقدار زیادی را در مورد Hennepinhis prudery، belligerence، و حساسیت او نشان می دهد
[ترجمه گوگل]یک حادثه منفردی نشان می دهد که مقابله ای عظیم در مورد پیش پا افتاده هان پینیز، خصومت او، حساسیت او است

11. For now, however, there isn't any particular mood of belligerence in Dalian, where the former Varyag sits dockside within view of an Ikea store and the site of a new Sam's Club.
[ترجمه ترگمان]اما فعلا هیچ حالت خاصی از جنگ در دالیان وجود ندارد، جایی که the سابق بر روی یک فروشگاه Ikea و محل یک باشگاه سام جدید ایستاده است
[ترجمه گوگل]با این حال، در حال حاضر، در دالیان هیچ خدشه ای خاص از خصومت وجود ندارد، جایی که واریا سابق در دیدگاه فروشگاه Ikea و سایت باشگاه جدید سام قرار می گیرد

12. Again, we turn to the past f firmness, but no belligerence, and by no belligerence.
[ترجمه ترگمان]دوباره، ما به ثبات و ثبات گذشته نگاه می کنیم، ولی کج خلقی نیست، و با هیچ کج خلقی
[ترجمه گوگل]باز هم، ما به فرسودگی گذشته تبدیل می شویم، اما هیچ خصومتی و بدون هیچ خصومتی

13. These policies are, in turn, aggravating hostilities and allowing the Bush administration to justify its belligerence.
[ترجمه ترگمان]این سیاست ها، به نوبه خود، خصومت را تشدید کرده و به دولت بوش اجازه می دهد تا جنگ خود را توجیه کند
[ترجمه گوگل]این سیاستها، به نوبه خود، باعث تشدید خصومت ها و اجازه دادن به دولت بوش برای توجیه خصومت آنها می شود

14. Japan's troubles with its neighbours are still vexed by past belligerence.
[ترجمه ترگمان]مشکلات ژاپن با همسایگان خود هنوز از هر جنگ دیگری ناراحت هستند
[ترجمه گوگل]مشکلات ژاپن با همسایگانش هنوز هم با خصومت گذشته تضاد دارند

پیشنهاد کاربران

جنگ ستیزی

belligerence ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: ستیزه‏جویی
تعریف: داشتن تمایلات خصمانه یا جنگجویانه


کلمات دیگر: