کلمه جو
صفحه اصلی

detest


معنی : تنفر داشتن از، نفرت کردن، بیزار بودن از
معانی دیگر : (شدیدا) متنفر بودن از، بیزار بودن، آریغ داشتن، منزجر بودن، کراهت داشتن (از انجام کاری)

انگلیسی به فارسی

نفرت کردن، تنفر داشتن از، بیزار بودن از


نفرت، بیزار بودن از، تنفر داشتن از، نفرت کردن


انگلیسی به انگلیسی

• hate, strongly dislike, despise
if you detest someone or something, you dislike them very much.

مترادف و متضاد

تنفر داشتن از (فعل)
abhor, detest, hate

نفرت کردن (فعل)
detest, abominate

بیزار بودن از (فعل)
detest

hate; feel disgust toward


Synonyms: abhor, abominate, be allergic to, despise, dislike intensely, down on, execrate, feel aversion toward, feel hostility toward, feel repugnance toward, have no use for, loathe, recoil from, reject, repudiate


Antonyms: adore, cherish, like, love, prize, respect


جملات نمونه

1. The world detests people who aren't valiant.
مردم جهان از افراد ترسو بیزارند

2. Wally was certain that his girlfriend's parents would detest him because he had been a delinquent.
"والی" مطمئن بود که خانواده دوستش از او متنفرند چون او خطاکار بوده است

3. I detest Chinese food but I won't deprive you of the chance to eat it.
من از غذای چینی بدم می آید اما شانس خوردن آن را از تو نمی گیرم

4. i detest a government that mistreats its own people
من از حکومتی که با مردم خود بدرفتاری کند انزجار دارم.

5. i detest the smell of cigars
از بوی سیگار برگ بیزارم.

6. I detest racialism, because I regard it as a barbaric thing, whether it comes from a black man or a white man.
[ترجمه ترگمان]از racialism بیزارم، چون آن را یک چیز وحشیانه تلقی می کنم که آیا از یک مرد سیاه یا یک مرد سفید می آید یا نه
[ترجمه گوگل]من از نژادپرستی مخالف هستم، زیرا من آن را یک امر وحشیانه می دانم، آن هم از یک سیاه پوست یا یک مرد سفید پوست

7. I thoroughly detest writing letters to her.
[ترجمه ترگمان]از این که برایش نامه می نویسم متنفرم
[ترجمه گوگل]من کاملا از نوشتن نامه به او متنفر هستم

8. I detest the sort of ads that use nauseatingly cute children and animals.
[ترجمه ترگمان]من از نوعی تبلیغ که از nauseatingly و حیوانات با نمک استفاده می کنند بیزارم
[ترجمه گوگل]من از این نوع تبلیغات استفاده می کنم که از کودکان و حیوانات ناخوشایند استفاده می کنند

9. I detest people who tell lies.
[ترجمه ترگمان]من از مردمی که دروغ می گویند نفرت دارم
[ترجمه گوگل]از کسانی که دروغ می گویند نفرت دارم

10. I detest cheese; I can't eat it.
[ترجمه ترگمان]من از پنیر بیزارم، نمی توانم آن را بخورم
[ترجمه گوگل]من از پنیر بیزارم من نمی توانم بخورم

11. Americans detest all lies except lies spoken in public or printed lies. Edgar Watson Howe
[ترجمه ترگمان]آمریکایی ها از همه دروغ ها به جز دروغ گفتن در مردم یا دروغ های چاپ شده متنفر هستند ادگار واتسون
[ترجمه گوگل]آمریکایی ها همه دروغ ها را نفرین می کنند، به جز دروغ هایی که در دروغ های عمومی یا چاپی صحبت می شود ادگار واتسون هاو

12. Some cats show no interest whatever, while others detest it and still others adore it.
[ترجمه ترگمان]برخی از گربه ها هیچ علاقه ای نشان نمی دهند، در حالی که برخی دیگر از آن نفرت دارند و هنوز دیگران آن را می پرستند
[ترجمه گوگل]بعضی از گربه ها هیچ علاقه ای ندارند، در حالی که دیگران از آن بیزار هستند و دیگران آن را تحسین می کنند

13. I detest any form of cruelty toward animals.
[ترجمه ترگمان]از هر گونه بی رحمی نسبت به حیوانات بیزارم
[ترجمه گوگل]من از هر گونه ظلم به حیوانات متنفرم

14. All men come to detest them.
[ترجمه ترگمان]همه مردم از آن ها نفرت دارند
[ترجمه گوگل]همه مردم می آیند تا از آنها بترسند

15. I detest people complaining.
[ترجمه 2] متنفرم از غر زدن مردم
[ترجمه ترگمان]من از مردم شکایت می کنم
[ترجمه گوگل]من از مردم شکایت می کنم

16. And it is a loathsome term, I detest it.
[ترجمه ترگمان]و این اصطلاح نفرت انگیزی است که من از آن بدم می آید
[ترجمه گوگل]و این یک گمراه کننده است، من از آن بیزارم

17. Men love in haste, but they detest at leisure. Lord Byron
[ترجمه ترگمان]مردان با شتاب عشق را دوست می دارند، اما از فراغت بدشان می آید لرد بایرون
[ترجمه گوگل]مردان عجله دارند، اما در اوقات فراغت از تنفر لرد بایرون

I detest the smell of cigars.

از بوی سیگار برگ بیزارم.


I detest a government that mistreats its own people.

من از حکومتی که با مردم خود بدرفتاری کند، انزجار دارم.


those detested criminals

آن بزهکاران منفور


پیشنهاد کاربران

تنفر داشتن

تنفر داشتن
متنفر بودن

میشه بعضی جا ها برای غذا هاهم استفاده کرد ( تنفر )

Hate

detest ( v. )
1530s, "execrate, hate, dislike intensely, " also "to curse, to call God to witness and abhor, " from French d�tester, from Latin detestari "to curse, execrate, abominate, express abhorrence for, " literally "denounce with one's testimony, " from de "from, down" ( see de - ) testari "be a witness, " from testis "witness" ( see testament ) . Related: Detested; detesting.

ریشه لاتین بصورت ( دون/پائین گواه )
de: down
testis: witness
منظور: با تنفر و کراهت از چیزی یا کسی گفتن
به معنی معادل و رایج بیزاری
I detest
من بیزارم. من به بدی از آن شهادت می دهم. من به بدی از آن می گویم.
Instagram: @504essentialword


کلمات دیگر: