1. her despairing words
حرف های حاکی از نومیدی او
2. o, you who are utterly despairing . . .
ای که مایوس از همه سویی . . .
3. He skipped past the defender's despairing lunge.
[ترجمه ترگمان]از جلو خیز despairing دفاع کرد
[ترجمه گوگل]او از نابودی مدافعان گذشته عبور کرد
4. Jim raised his hands in a despairing gesture.
[ترجمه ترگمان]جیم دست هایش را با حرکتی نومیدانه بلند کرد
[ترجمه گوگل]جیم دست خود را در یک حرکت ناامید بالا برد
5. The despairing girl went to the well and leapt in.
[ترجمه ترگمان]دختر نومید به چاه رفت و از جا جست
[ترجمه گوگل]دختر ناامید به چاه رفت و به جهنم رفت
6. He flashed her a despairing glance.
[ترجمه ترگمان]نگاهی نومیدانه به او انداخت
[ترجمه گوگل]او یک نگاه ناامید کرد
7. He received the news with a despairing sigh.
[ترجمه ترگمان]با آهی حاکی از یاس، این خبر را شنید
[ترجمه گوگل]او خبر را با یک آه ناامید دریافت کرد
8. One is no longer the hopeful or the despairing guest: one is host in the house of oneself.
[ترجمه ترگمان]یکی دیگر امید یا مهمان نومید نیست؛ میزبان در خانه خود است
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از مهمانان امید یا ناامید دیگر نیست: یکی میزبان در خانه خودش است
9. That despairing bleat touched a heart she hadn't been sure still existed.
[ترجمه ترگمان]این ناله نومیدانه قلبی را لمس کرد که هنوز مطمئن نبود وجود دارد
[ترجمه گوگل]این بی نظمی ناامید، دلش را خفه کرد، مطمئن نبود که هنوز وجود داشته باشد
10. Despairing of a cluttered cupboard, baffled by anger's exigent protocols, we could not say what was meant.
[ترجمه ترگمان]از آن طرف، از طرف دیگر، ما نمی توانستیم چیزی را بگوییم که در آن قرار داشت
[ترجمه گوگل]بی اعتنایی به یک کابینت پر از کلاهبرداری که با پروتکل های خشم منفی درگیر بود، ما نمی توانستیم بگوییم منظور چیست
11. I felt helpless and despairing and suddenly so ill that I had to clutch at the door to stop myself falling.
[ترجمه ترگمان]احساس درماندگی و ناامیدی کردم و ناگهان آنقدر بیمار شدم که مجبور شدم جلوی در بیفتم و خودم را متوقف کنم
[ترجمه گوگل]احساس ناراحتی و ناامیدی کردم و به طور ناگهانی خیلی بیمار بودم که مجبور شدم در درون قفل شویم تا مانع از سقوط من شود
12. The despairing, faithless, gaping, horrified wife looked down at her lover, and knew that he was dead.
[ترجمه ترگمان]زن نومید و نومید و مبهوت به معشوق خود نگریست و دانست که او مرده است
[ترجمه گوگل]ناامید، بی اعتمادی، خیره کننده، همسر ترسناک به عاشقش نگاه کرد و می دانست که مرده است
13. His despairing tackle merely provided an easy far-post chance for Artak Minasyan.
[ترجمه ترگمان]برخورد نومید او تنها یک فرصت شغلی آسان برای Artak Minasyan فراهم کرد
[ترجمه گوگل]او به سختی توانست آرتک مایناسین را به زحمتی تبدیل کند
14. When he received the despairing note from Sien he hurried in to see her.
[ترجمه ترگمان]وقتی نامه یاس آمیزی را که از Sien دریافت کرده بود دریافت کرد، با عجله به سوی او رفت
[ترجمه گوگل]وقتی متوجه ناامیدی از سین شد، عجله کرد تا او را ببیند
15. Many physicists find themselves despairing of ever finding such a picture.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از فیزیکدانان خود را ناامید از یافتن چنین تصویری می بینند
[ترجمه گوگل]بسیاری از فیزیکدانان خود را ناامید کرده اند تا چنین تصویری پیدا کنند