کلمه جو
صفحه اصلی

prophetic


معنی : نبوتی، پیغمبری، مبنی بر پیشگویی
معانی دیگر : پیامبرانه، وابسته به پیامبر، نبوی، وابسته به پیشگویی، پیشگویانه، آینده نگرانه (prophetical هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

نبوت، نبوتی، پیغمبری، مبنی بر پیشگویی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: prophetical (adj.), prophetically (adv.)
(1) تعریف: of, pertaining to, or serving as a prophet or a prophecy.

- She had a prophetic dream in which she saw the ship sinking.
[ترجمه ترگمان] خواب prophetic دیده بود که می دید کشتی غرق می شود
[ترجمه گوگل] او یک رویا نبوی داشت که در آن کشتی را دیدم که فرو ریختن کشتی

(2) تعریف: of the nature of, composed of, or including prophecy.

• of prophecy, of prediction; predicting, forecasting
something that is prophetic describes or predicts things that eventually happen or come true.

مترادف و متضاد

نبوتی (صفت)
vatic, vatical, fatidic, prophetic

پیغمبری (صفت)
vatic, vatical, prophetic

مبنی بر پیشگویی (صفت)
prophetic

telling of the future


Synonyms: apocalyptic, augural, Delphian, divinatory, fatidic, foreshadowing, mantic, occult, oracular, predictive, presaging, prescient, prognostic, prophetical, pythonic, sibylline, vaticinal, veiled


جملات نمونه

1. prophetic writings
نوشتجات پیامبرانه

2. a prophetic statement
گفته ی آینده نگرانه

3. hamlet's prophetic soul
روح آینده نگر هملت

4. He had a prophetic dream about a train crash the night before the rail disaster.
[ترجمه ترگمان]او یک خواب پیشگویی در مورد یک قطار شبانه در شب قبل از فاجعه ریل قطار دیده بود
[ترجمه گوگل]او یک رویا نبوی در مورد یک تصادف قطار شب قبل از فاجعه ریلی داشت

5. Her early achievements were prophetic of her future greatness.
[ترجمه ترگمان]دستاوردهای اولیه او پیش گویی بزرگی از آینده او بودند
[ترجمه گوگل]دستاوردهای اولیه او نبوغ عظمت آینده او بود

6. It turned out to be a prophetic piece of journalism.
[ترجمه ترگمان]تبدیل به یک piece prophetic شد
[ترجمه گوگل]معلوم شد که قطعه روزنامه نگاری نبوی است

7. His warnings about the journey proved prophetic.
[ترجمه ترگمان]هشدارهای او در مورد سفر پیشگویی شده است
[ترجمه گوگل]هشدارهای او در مورد سفر، ثابت کرد که نبوی

8. A young girl in the village experienced a prophetic vision.
[ترجمه ترگمان]یک دختر جوان در روستا یک دیدگاه پیش گویی را تجربه کرد
[ترجمه گوگل]یک دختر جوان در روستای یک دیدگاه نبوی دید

9. Space should always be made for the prophetic gifts of the Spirit as well as for preaching here.
[ترجمه ترگمان]فضا باید همواره برای هدایای پیش گویی روح و همچنین موعظه در اینجا ساخته شود
[ترجمه گوگل]فضای همیشه باید برای هدایای نبوی از روح و همچنین برای موعظه در اینجا ساخته شده است

10. As a young man he had a prophetic revelation that led him to preach a new faith in place of the prevailing polytheism.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک مرد جوان یک مکاشفه پیشگویی داشت که او را بر آن داشت تا یک ایمان جدید به جای of اصلی را موعظه کند
[ترجمه گوگل]به عنوان یک مرد جوان او یک وحی نبوی بود که باعث شد او ایمان جدیدی را به جای پرهیزکاران حاکم بگذارد

11. Anyway, that was it, and it proved prophetic.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، همین بود و پیشگویی را ثابت کرد
[ترجمه گوگل]به هر حال، این بود، و آن را اثبات کرد نبوی

12. Without taking this risk, the potential for our prophetic communication role to fall into the abyss of irrelevance is very great.
[ترجمه ترگمان]بدون در نظر گرفتن این خطر، پتانسیل برای نقش ارتباط prophetic ما در پرتگاه نامناسب بودن بسیار عالی است
[ترجمه گوگل]بدون در نظر گرفتن این خطر، پتانسیل نقش ارتباط پیامبرانه ما در فرونشانی بی ربط بودن بسیار عالی است

13. These words proved prophetic, for the prize money was never claimed.
[ترجمه ترگمان]این گفته ها یک پیشگویی بودند، زیرا پول جایزه هرگز ادعا نشد
[ترجمه گوگل]این کلمات ثابت شده نبوی، برای پول جایزه هرگز ادعا نشد

14. Smart assumes a prophetic as well as an evangelical mission.
[ترجمه ترگمان]هوشمند یک پیشگویی و یک ماموریت انجیلی را فرض می کند
[ترجمه گوگل]هوشمند یک پیامبر و همچنین یک مأموریت انجیلی می گیرد

15. Lundgren's warnings proved prophetic .
[ترجمه ترگمان]هشدارهای Lundgren پیشگویی شده بودند
[ترجمه گوگل]هشدارهای Lundgren اثبات کرد نبوی

prophetic writings

نوشته‌‌های پیامبرانه


a prophetic statement

گفته‌ی آینده‌نگرانه


Hamlet's prophetic soul

روح آینده‌نگر هملت


پیشنهاد کاربران

نبوتی، مبنی بر پیشگویی

درست از آب دراومدن ( رسمی ) ، پیشگویانه باشه
مثال: امیدوارم حرفهای شما بازهم درست از آب دربیاد
I hope your words will prophetic once again

پیشگویانه
His prophetic powers were investigated by government.

پیشگویانه

An editorial published in in the Anniston Star published shortly after Tuberville's win seems prophetic now as he struggles to grasp the basics of how the government works

prophetic ( adjective ) = غیب گویانه، پیشگویانه، آینده نگرانه، خبر دهنده از آینده/پیامبرانه، از جانب پیامبر ، نبوی /درست، اجتناب ناپذیر، حتمی الوقوع، حقیقت محض ( گفتن دقیق آنچه اتفاق می افتد، بر اساس حقیقت مطلق )

معانی دیگر ������� {ناراحت کننده، نگران کننده، هشدار دهنده ( ایجاد نگرانی یا دلواپسی ) } ، { شوم، بدشگون، مصیبت بار ( به احتمال زیاد منجر به نتایج نامطلوب یا بد شود ) } ، { سرنوشت ساز، آخر زمانی، شوم، فاجعه بار ( مربوط به اتفاقی شوم و سرنوشت ساز ) } ، { فالع بینی، طالع بینی، نجومی ( مربوط به طالع بینی یا علم احکام نجوم ) }


the prophetic books of the Old Testament = کتاب نبوی عهد باستان
prophetic mission = رسالت نبوی
prophetic tradition = سنت نبوی

مترادف است با کلمه : predictive ( adj )

examples:
1 - His prophetic power were investigated by a team of psychologists.
قدرت پیشگویانه او توسط تیمی از روانشناسان مورد بررسی قرار گرفت.
2 - Much of Orwell's writing now seems grimly prophetic.
بسیاری از نوشته های اورول در حال حاضر به صورتی ترسناکی پیشگویانه به نظر می رسند.
3 - His predictions about how computer technology would revolutionize the workplace were prophetic ( = true ) .
پیش بینی های او در مورد چگونگی تحول فناوری رایانه در محیط کار نبوی ( = درست ) بود.
4 - The man's prophetic remarks strangely drew the future front our eyes.
اظهارات آینده نگرانه این مرد به طرز عجیبی آینده را جلوی چشم ما قرار داد.
5 - His predictions about how computer technology would revolutionize the workplace were prophetic ( = true ) .
پیش بینی های او در مورد چگونگی تحول فناوری رایانه در محیط کار حقیقت محض ( = درست ) بود.


کلمات دیگر: