1. the slough of despond
ورطه ی نومیدی و غم
2. despite repeated defeats, he did not despond
علی رغم شکست های پی درپی دلسرد و افسرده نشد.
3. The name of the slough was Despond.
[ترجمه ترگمان]نام باتلاق نومیدی بود
[ترجمه گوگل]نام اسلوب Despond بود
4. He saved her from the slough of despond.
[ترجمه ترگمان]او را از باتلاق of نجات داد
[ترجمه گوگل]او را از ناپاکی نجات داد
5. Many commentators now believed that Kasparov was finished, that psychologically he could not recover from such a slough of despond.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مفسران معتقدند که that تمام شده است، که از نظر روانشناسی نمی تواند از چنین a despond رهایی یابد
[ترجمه گوگل]بسیاری از مفسران اکنون معتقد بودند که کاسپاروف به پایان رسید، که از لحاظ روانشناختی او نمیتوانست از چنین خستگی ناپدید شود
6. The picture are memorable: Vanity Fair the Slough of Despond, Giant Despair the Delectable Mountain.
[ترجمه ترگمان]این تصویر به یاد ماندنی است: ونیتی فیر، کوه Despond، کوه Giant کوه Delectable
[ترجمه گوگل]تصویر به یاد ماندنی است: Vanity Fair Slough of Despond، غول پیکر کوه Delectable
7. She could have been trying to encourage a patient who threatened to despond.
[ترجمه ترگمان]می توانست یک بیمار را تشویق کند که تهدید کند
[ترجمه گوگل]او می تواند تلاش کند تا بیمار را تشویق کند که تهدید به نومیدی کند
8. Since we don't want to be very rich, we will not feel despond because poor.
[ترجمه ترگمان]از آنجایی که ما نمی خواهیم بسیار ثروتمند باشیم، احساس despond بودن را نداریم
[ترجمه گوگل]از آنجایی که ما نمی خواهیم خیلی غنی باشد، ما به خاطر فقرا احساس آرامش نمی کنیم
9. At that time the country was in the slough of despond.
[ترجمه ترگمان]در آن زمان، کشور در the افسرده شده بود
[ترجمه گوگل]در آن زمان این کشور در حال نابودی است
10. We must do something to save him from the slough of Despond.
[ترجمه ترگمان]ما باید کاری کنیم که او را از باتلاق نومیدی نجات دهیم
[ترجمه گوگل]ما باید کاری را انجام دهیم تا بتواند او را از ناپاکی Despond نجات دهد