کلمه جو
صفحه اصلی

dialectics


معنی : منطق
معانی دیگر : دیالکتیک روانشناسى : منطق جدلى

انگلیسی به فارسی

دیالکتیک، منطق


انگلیسی به انگلیسی

• logic; way of reasoning

مترادف و متضاد

منطق (اسم)
logic, dialectics

جملات نمونه

1. Surely their replacing biological determinism with social constructionism presents too limited a dialectic.
[ترجمه ترگمان]مسلما جایگزین کردن جبرگرایی biological با شبکه های اجتماعی، دیالکتیک را محدود می کند
[ترجمه گوگل]مطمئنا جبرگرایی بیولوژیکی آنها با ساختارگرایی اجتماعی دیالکتیک را محدود می کند

2. It seems to me that there is a sort of dialectic we need to preserve when thinking about autonomy.
[ترجمه ترگمان]به نظر من، یک نوع استدلال وجود دارد که ما باید زمانی که در مورد استقلال فکر می کنیم حفظ کنیم
[ترجمه گوگل]به نظر من، نوعی دیالکتیک است که باید در هنگام فکر کردن درباره استقلال حفظ کنیم

3. Dreams and dialectics Hippy and student activist continue to recognize each other as allies.
[ترجمه ترگمان]رویاها و دیالوگ های Hippy و فعالان دانشجویی به یکدیگر به عنوان هم متحد ادامه می دهند
[ترجمه گوگل]رویاها و دیالکتیک هاپپی و فعال دانشجویی همچنان به عنوان متحد یکدیگر را تشخیص می دهند

4. The third dialectic involves the subject recognizing itself through interaction with other subjects.
[ترجمه ترگمان]سومین دیالکتیک شامل تشخیص خود از طریق تعامل با موضوعات دیگر است
[ترجمه گوگل]دیالکتیک سوم شامل موضوعی است که خود را از طریق تعامل با سایر موضوعات به رسمیت می شناسد

5. In this sense, the ideology allows for the possibility of an implicit, internalized dialectic.
[ترجمه ترگمان]در این حالت، این ایدئولوژی امکان ایجاد یک دیالکتیک ضمنی و ضمنی را فراهم می کند
[ترجمه گوگل]به این معنا، ایدئولوژی اجازه می دهد تا امکان دیالکتیک ضمنی، داخلی

6. In other words, there may exist, at an implicit level, an internalized dialectic between criticism and justification.
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، ممکن است در یک سطح ضمنی، یک دیالکتیک internalized بین انتقاد و توجیه وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]به عبارت دیگر، در یک سطح ضمنی ممکن است دیالکتیک درونی بین انتقاد و توجیه وجود داشته باشد

7. Marx's philosophy of history, however, is materialistic as well as dialectic.
[ترجمه ترگمان]اما فلسفه تاریخ مارکس هر چند مادی و منطقی است
[ترجمه گوگل]اما فلسفه تاریخ مارکس مادی و دیالکتیکی است

8. In general, what the theory of dialectic materialism states is that every society is structured around its material basis of production.
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، چیزی که نظریه دیالکتیک گرایی بیان می کند این است که هر جامعه حول محور مادی تولید بنا شده است
[ترجمه گوگل]به طور کلی، تئوری ماتریالیسم دیالکتیک بیانگر آن است که هر جامعه بر مبنای مواد مادی تولید قرار گرفته است

9. And there was the little hut . . . He didn't know himself what he meant by that . . . Wycliffian dialectic.
[ترجمه ترگمان]و آنجا یک کلبه کوچک بود … او خودش را نمی شناخت که منظورش از این حرف چه معنایی دارد
[ترجمه گوگل]و کلبه کوچک وجود داشت او خود را نمی دانست آنچه را که به معنای آن بود دیالکتیک Wycliffian

10. The dialectic between actual ego and ego-ideal is prefigured here in primordial form.
[ترجمه ترگمان]استدلال متقابل بین شخصیت واقعی و ضمیر - ایده آل در اینجا در فرم اولیه نشان داده شده است
[ترجمه گوگل]دیالکتیک بین ایده واقعی و ایدئولوژیک-ایدئولوژیک در شکل ابتدایی شکل داده شده است

11. If that is so he might almost be considered the initiator of scholasticism with its dialectic method.
[ترجمه ترگمان]اگر چنین چیزی وجود داشته باشد، ممکن است او به عنوان گرداننده scholasticism با روش دیالکتیک خود در نظر گرفته شود
[ترجمه گوگل]اگر چنین باشد، او ممکن است تقریبا به عنوان آغازگر اسکولاستیک با روش دیالکتیکش در نظر گرفته شود

12. But the Master-Slave dialectic seems to capture the relation between people in pornographic eroticism.
[ترجمه ترگمان]اما به نظر می رسد که استدلال استاد برده رابط بین مردم در تمایلات جنسی جنسی را ثبت می کند
[ترجمه گوگل]اما دیالکتیک استاد - برده به نظر می رسد رابطه بین مردم را در محرمانگی های پورنو مطرح کند

13. Such an education proves indistinguishable from life in an immigrant culture because the illuminating conflict between cultures adds this inner dialectic.
[ترجمه ترگمان]چنین تحصیلاتی متفاوت از زندگی در یک فرهنگ مهاجر است زیرا تعارض روشن بین فرهنگ ها این استدلال درونی را اضافه می کند
[ترجمه گوگل]چنین تعلیمی غیر قابل تشخیص است از زندگی در یک فرهنگ مهاجر، زیرا درگیری روشن بین فرهنگها این دیالکتیک درونی را افزوده است

14. Much later the method of dialectic clash was polished up by Hegel and adopted by Marx.
[ترجمه ترگمان]بعد از آن، روش برخورد منطقی توسط هگل صیقل یافته و توسط مارکس به تصویب رسید
[ترجمه گوگل]خیلی بعد روش برخورد دیالکتیک توسط هگل پاره شد و توسط مارکس تصویب شد


کلمات دیگر: