کلمه جو
صفحه اصلی

bested


معنی : واقع، جای کسی را گرفتن، کمک کردن، بدرد خوردن
معانی دیگر : دارای حالت ویژه

انگلیسی به فارسی

متشکرم، جای کسی را گرفتن، کمک کردن، بدرد خوردن، واقع


انگلیسی به انگلیسی

• defeated, overcome; outdone (in a contest)

مترادف و متضاد

واقع (صفت)
bestead, bested

جای کسی را گرفتن (فعل)
sub, bestead, bested

کمک کردن (فعل)
relieve, assist, hand, aid, help, boost, facilitate, bestead, bested, redound

بدرد خوردن (فعل)
do, answer, avail, bestead, serve, vail, bested, subserve

جملات نمونه

1. he bested his brother in chemistry
او در شیمی از برادرش بهتر بود.

پیشنهاد کاربران

تحت فشار

شکست دادن کسی در مسابقه یا مبارزه


کلمات دیگر: